دعوت به گفتگو

Read more
  • جولای 29, 2019
  • 0

دِیو لوییس (Dave Lewis) مدیرعامل شرکت TESCO، یکی از فعالان بزرگ و شناخته‌شده‌ی صنعت خرده فروشی است.
این شرکت انگلیسی نزدیک به هفت‌هزار سوپرمارکت و هایپرمارکت را در انگلیس، هند، مالزی،‌ لهستان و برخی کشورهای دیگر در اختیار دارد و اداره می‌کند.
لوییس مدیر موفقی است که توانسته طی پنج سال مدیریت خود بر این شرکت، سود و ارزش سهام آن را افزایش داده و جایگاه نسبتاً مناسبی را برای تسکو فراهم کند.
اما در عین حال دیدگاه‌های چالش‌‌برانگیز لوییس هم، همواره مورد توجه رسانه‌ها بوده و او هر بار با پیشنهادها و تحلیل‌های خود، بحث‌ها و گفتگوهای فراوانی را به راه انداخته است.

به عنوان مثال، در دوره‌ای که بحث افزایش حداقل حقوق کارگران در انگلیس مطرح بود، لوییس اصرار داشت که این کار، ظلم به کارگران خوب و حرفه‌ای است.
استدلالش هم این بود که کارگران، بخشی از درآمد خود را در قالب پاداش و کارانه و مزایایی از این دست می‌گیرند که تابع عملکرد آن‌هاست.
وقتی حقوق پایه افزایش پیدا کند، دست شرکت‌ها برای پرداخت پاداش و امتیازات مشابه بسته‌تر می‌شود و به این ترتیب، در غالب شرکت‌ها، فاصله‌ی حقوق بهترین و بدترین کا..

Read more
  • آوریل 26, 2019
  • 0

اگر به دنبال یک تمرین خوب برای تسلط بهتر بر تفکر سیستمی هستید، چالش میان کتابفروش‌ها و نمایشگاه کتاب، یک گزینه‌ی مناسب است.
به همین علت، تصمیم گرفتیم این بحث را در قالب دعوت به گفتگو مطرح کنیم تا فرصتی برای فکر کردن عمیق‌تر و جدی‌تر به این مسئله فراهم شود.
همان‌طور که می‌دانید، جز معدود کتاب‌فروشی‌هایی که در مالکیت ناشران هستند، اغلب کتاب‌فروشی‌ها بخشی از شبکه‌ی توزیع کتاب هستند و به عبارت دیگر، کتاب را از ناشران (و در واقع از شبکه‌ی پخش کتاب) می‌خرند و به مردم عرضه می‌کنند.
برخی معتقدند که از میان تهدیدهای ریز و درشتی که برای شغل کتاب‌فروشی در کشور ما وجود دارد، یکی هم نمایشگاه کتاب است.
ناشران در نمایشگاه کتاب، محصولات خود را به صورت مستقیم به دست مردم می‌رسانند و فاصله‌ای که میان آن‌ها و مشتریان نهایی وجود دارد، از بین می‌رود.
گروهی از مشتریان هم، به خاطر تخفیف‌ها (یا تب و تاب نمایشگاه)، ترجیح می‌دهند خریدهای خود را در بازه‌ی چند هفته پیش و پس از نمایشگاه کتاب، متمرکز کنند و همه‌ی خریدها را از نمایشگاه انجام دهند.
ضمن این‌که علاوه بر منافع اقتصادی برای خریداران،‌ این نوع نمایش..

Read more
  • آوریل 22, 2019
  • 0

ما در پیام اختصاصی متمم هر روز جمله‌ی کوتاهی را برای شما نمایش می‌دهیم و بارها تأکید کرده‌ایم که این جمله‌ها، نه یک توصیه‌ی قطعی هستند و نه گزاره‌ای علمی؛ بلکه بیشتر جرقه‌ای هستند تا درباره‌ی یک موضوع کمی فکر کنیم و بیندیشیم.
دعوت به گفتگو فضایی است که در متمم برای بحث و گفتگو درباره‌ی این جمله‌های کوتاه در نظر گرفته‌ایم.
این‌بار می‌خواهیم به سراغ جمله‌ای از مارشال گلداسمیت (Marshal Goldsmith) برویم. کسی که پس از چند سال تدریس مدیریت در دانشگاه، دهه‌های اخیر را به نوشتن کتاب‌های عمومی‌تر اختصاص داده است (بهتر است نام او به صورت گلدسمیت نوشته شود، اما بر اساس خط مشی نگارش نام نویسندگان، ما از شکل گلداسمیت استفاده می‌کنیم).

گلداسمیت سعی دارد از دوقطبی‌های رایج (که هر یک از ما را به یکی از دو سمت طیف نسبت می‌دهند) فاصله بگیرد و تأکید کند که دو‌قطبی‌هایی مانند مدیر و کارمند، رهبر و پیرو، منظم و نامنظم، خلاق و مقلد، دستوردهنده و مجری و مانند این‌ها، همیشه یک مدل مفید نیستند.
یک راه دیگر نگاه به خود این است که فرض کنیم هر دو قطب (یا به تعبیر او دو شخصیت) درون ما زندگی می‌کنند و وظیفه‌ی ..

Read more
  • مارس 31, 2019
  • 0

هریت بریکر نویسنده‌ی کتاب مهرطلبی، در برنامه‌ی سه هفته‌ای #رهایی از مهرطلبی به این نکته اشاره می‌کند که انتظارات زیاد و توقعات بی جا می‌توانند یکی از عوامل ناراحتی ما از دیگران و دلسردی ما نسبت به انسان‌ها باشند.
به بیان دیگر، هر چه انتظارات خود را از دیگران افزایش دهیم، احتمال برآورده نشدن این انتظارات افزایش پیدا می‌کند و به تبع آن، ناراحتی و نارضایتی ما افزایش خواهد یافت.
او این مفهوم را در قالب جملات زیر بیان می‌کند:
این نوع نگاه مشروط به انسان‌ها
که به خاطر رفتار [خوبِ] شما نسبت به دیگری، او هم باید رفتار [خوبِ] متقابل نشان دهد،
زمینه‌ی ناامیدی و خشم و رنجش را در شما ایجاد می‌کند؛
و به تدریج شما را از همه‌ی انسان‌ها دلسرد خواهد کرد.
نکته‌ای که هریت بریکر مطرح می‌کند، می‌تواند موضوع خوبی برای فکر کردن باشد. چون عمل به آن، به اندازه‌ی حرف زدن از آن، ساده نیست.
به همین خاطر تصمیم گرفتیم این نکته را در قالب دعوت به گفتگو مطرح کنیم تا فرصت بحث و تبادل‌نظر بیشتری درباره‌ی آن فراهم شود.
حرف‌ها و حاشیه‌های بسیاری را می‌توان درباره‌ی این دیدگاه بریکر مطرح کرد. ما در این‌جا صرفاً چند ..

Read more
  • مارس 11, 2019
  • 0

می‌دانید که در پیام اختصاصی متمم، هر روز جمله‌ی کوتاهی را برای شما نمایش می‌دهیم.
اغلب این جمله‌ها، می‌توانند یک تلنگر و نقطه‌ی شروع برای فکر کردن باشند.
به همین علت، معمولاً برخی از این جمله‌ها را در قالب دعوت به گفتگو به بحث می‌گذاریم تا فرصت بیشتری برای تبادل‌نظر درباره‌ی آن‌ها فراهم شود.
جمله‌ای که این بار انتخاب کرده‌ایم، به نوعی به مسئله و مهارت حل مسئله مربوط است.
این جمله از ریچارد سال ورمن (Richard Saul Wurman) انتخاب شده که دو کتابِ اضطراب اطلاعاتی (Information Anxiety) و فهمِ فهمیدن (UnderstandingUnderstanding) او – با توجه به مباحث یادگیری و رسانه در متمم – می‌توانند برای دوستان متممی بسیار جذاب باشند (فهم‌ِ فهمیدن، در سال ۲۰۱۷ نوشته شده، اما اضطراب اطلاعاتی، کتابی قدیمی و کلاسیک و البته هم‌چنان سرشار از ایده‌های مفید و ارزشمند است).
با وجود توضیحاتی که درباره‌ی سال وُرمن مطرح کردیم، جمله‌ی مورد نظرمان را می‌توان مستقل از گوینده به بحث گذاشت:

گزاره‌ای که سال ورمن مطرح کرده، مخالفان کمی دارد. در واقع حرف او، از آن جمله‌های زیباست که بسیاری از ما ممکن است در جای دیگری ..

Read more
  • مارس 4, 2019
  • 0

می‌دانید که ما در پیام اختصاصی متمم هر روز جمله‌ی کوتاهی را برای شما نمایش می‌دهیم.
اما با توجه به این‌که در پیام اختصاصی، فضایی برای بحث و گفتگو وجود ندارد، هر از چند گاهی، یکی از جمله‌ها را در قالب دعوت به گفتگو مطرح می‌کنیم و درباره‌ی آن، به بحث و تبادل‌نظر می‌پردازیم.
جمله‌ای که این بار انتخاب کرده‌ایم از والتر بنیامین (‌Walter Benjamin) نویسنده‌ی آلمانی است که هنوز به خاطر جستارهای متنوعی که در موضوعات مختلف نوشته، مورد توجه نویسندگان و متفکران است.
یکی از دغدغه‌های بنیامین – در کنار دغدغه‌های چپِ اقتصادی‌ و سیاسی‌اش – جنبه‌های مدرن زندگی انسان امروزی بود.
نوشته‌های او در کتاب کار هنری در دوران بازتولید مکانیکی هنر نمونه‌ای از این نوع دغدغه‌هاست. او در آن‌جا توضیح می‌دهد که در هیچ مقطعی از تاریخ، تکثیر و بازتولید آثار هنری به سادگی امروز امکان‌پذیر نبوده است و سعی می‌کند این وضعیت جدید را درک و تحلیل کند.
او در مقدمه‌ی کتابش، پیش‌بینی‌های پل والری را نقل می‌کند و از دورانی می‌گوید که در آن، «صدا و تصویر هم درست مثل آب و برق و گاز، به اشاره‌ی انگشتی در خانه به دست انسان‌ها می‌..

Read more
  • فوریه 20, 2019
  • 0

مثل همیشه، این بار هم دعوت به گفتگو می‌خواهیم به سراغ یکی از جمله‌های کوتاهی برویم که در پیام اختصاصی برایتان نمایش می‌دهیم.
جمله‌ای که این‌بار برای دعوت به گفتگو انتخاب کرده‌ایم، از پاول گتی (Jean Paul Getty) نقل شده است که از جمله مدیران خصوصی صنعت نفت در نیمه‌ی اول قرن بیستم محسوب می‌شود.
البته ما جمله‌ی او را مستقل از سوابق و اعتبارش، مورد بحث و بررسی قرار می‌دهیم؛ اما چون جمله‌ی مورد بحث، درباره‌ی کار کردن در شرکت‌های بزرگ است، بد نیست اشاره کنیم که او خود، مدیر و مالک یک شرکت بسیار بزرگ بوده و برخی منابع، او را در مقطعی از زندگی‌اش، ثروتمندترین فرد زنده در آمریکا دانسته‌اند (+).
جمله‌ی گتی، توجه ما را به دیدگاهی جلب می‌کند که سال‌ها، مورد بحث و اختلاف‌نظر بوده و هنوز هم چنین است:

جمله‌ی گتی را با وجود ظاهر منتقدانه‌اش، نمی‌توان به صورت مطلق، به عنوان یک دیدگاه منفی تفسیر کرد. اما این جمله به نکته‌ی مهمی که در ذهن بسیاری از ما وجود دارد اشاره می‌کند: مزایا و معایب کار کردن برای شرکت‌های بزرگ چیست؟
به نظر می‌رسد که کارهای ما در شرکت‌های کوچک، سریع‌تر و بهتر دیده می‌شوند؛ اما ..

Read more
  • ژانویه 30, 2019
  • 0

ما در پیام اختصاصی متمم هر روز جمله‌ی کوتاهی را برای شما نمایش می‌دهیم.
می‌دانیم که جمله‌های کوتاه را معمولاً نمی‌توان به عنوان توصیه‌ای قطعی یا ادعایی علمی در نظر گرفت؛ بلکه بیشتر جرقه‌ای هستند تا درباره‌ی یک موضوع بیشتر بیندیشیم.
به همین علت، این جمله‌ها فرصت خوبی هستند تا در قالب دعوت به گفتگو، با یکدیگر حرف بزنیم و تجربه‌ها و دیدگاه‌هایمان را به اشتراک بگذاریم.
جمله‌ای که این بار انتخاب کرده‌ایم درباره‌ی حسادت است (با توجه به این‌که مفهوم مطرح‌ شده در جمله به افراد مختلفی نسبت داده شده، مناسب‌تر دیدیم آن را به فرد مشخصی منسوب نکنیم):

با وجودی که این جمله ظاهراً ساده به نظر می‌رسد، اما اغلب ما مصداق‌های این شکل از حسادت در زندگی خود و اطرافیان‌مان تجربه کرده‌ایم.
گاهی اوقات، بخشی از دستاوردها و داشته‌های دیگران (مثلاً دانش، درآمد، جایگاه اجتماعی، شهرت، نفوذ و تأثیرگذاری یا هر داشته‌ی دیگر) حس حسادت را در ما برمی‌انگیزد (یا به شکل افراطی در حدی که میل داریم او هم داشته‌اش را از دست بدهد، یا حسادت مثبت و غبطه خوردن، در همین حد که ای کاش من هم از این منظر مانند او بودم).
نکته‌ای..

Read more
  • ژانویه 16, 2019
  • 0

دعوت به گفتگو عنوان مجموعه‌ای از بحث‌های متمم است که هر کدام حول یک جمله یا یک پاراگراف شکل می‌گیرند؛ جمله‌هایی که به سادگی نمی‌توان آنها را تحت عنوان گزاره‌های درست یا گزاره‌های غلط طبقه‌بندی کرد و معمولاً ابزاری هستند تا خاطره‌ها و تجربه‌هایمان را دوباره مرور کنیم.
این بار به سراغ جمله‌ای از استیون کاتلر (Steven Kotler) می‌رویم که اتفاقاً با گیمیفیکیشن هم (در معنای عامِ آن) بی‌ارتباط نیست.
استیون کاتلر نویسنده‌ای عمیق و ارزشمند است و از جمله کتابهای او می‌توان به ربودن آتش (Stealing Fire) و فراوانی (Abundance) سرزمین فردا (Tomorrowland) اشاره کرد.

احتمالاً بلافاصله پس از خواندن حرف‌های کاتلر، به یاد توصیه‌ای کاملاً متفاوت می‌افتیم که بسیاری از ما آن را شنیده‌ایم:
ابتدا ببین از چه چیزی لذت می‌بری و سپس سعی کن آن را به شغلت تبدیل کنی و از همان کسبِ درآمد کنی.
هر دو توصیه در نگاه اول عمیق و معقول و مقبول به نظر می‌رسند.
اما این را هم می‌دانیم که احتمالاً نمی‌توان هم‌زمان به هر دوی آن‌ها عمل کرد.
لارس اسوندسن هم در کتاب کار کوشیده است روایت دیگری از همین مسئله را مطرح کند:
حقوق ..

Read more
  • ژانویه 14, 2019
  • 0

ما در دعوت به گفتگو، جمله‌های کوتاه روزانه را که در پیام اختصاصی متمم برای شما نمایش می‌دهیم، به بحث می‌گذاریم.
برای بحث و گفتگو، هر یک از جمله‌ها، بسته به این‌که به موضوع کدام‌یک از درس‌های متمم نزدیک‌تر هستند، زیرمجموعه‌ی درسِ متفاوتی قرار می‌گیرند.
جمله‌ای که این‌ بار برای بحث انتخاب کرده‌ایم از ساموئل جانسون، نویسنده‌ی انگلیسی است. البته مفهوم مطرح شده در این جمله را با اندک تغییری در شکلِ بیان، نویسندگان و شاعران مختلفی شنیده‌ایم:

اگر کمی با دنیای شعر و نویسندگی آشنا باشید، احتمالاً این جمله‌ی ساموئل جانسون، شما را به یاد اصطلاح آشنایی زدایی (Defamiliarization) خواهد انداخت.
اصطلاحی که پس از گذشت یک قرن از درگذشت ساموئل جانسون، توسط نویسندگان روس رواج یافت و امروز جایگاهی ویژه در شعر و ادبیات جهان دارد.
شفیعی کدکنی در کتاب رستاخیز کلمات فصلی را به آشنایی زدایی اختصاص داده که استفاده از مثال و توضیح او، می‌تواند برای ما آموزنده باشد.
کدکنی به عنوان یک مثال از آشنایی زدایی، به دو فعلِ شکستن و تَرَک برداشتن اشاره می‌کند. او توضیح می‌دهد که شکستن را می‌توانیم حاصل برخورد یک قلو..