اصطلاح مهارت های فردی (Personal Skills) از جمله اصطلاحات رایج دهههای اخیر است.
در ابتدا به این خاطر در این اصطلاح از واژهی فردی استفاده میشود که آن را از مهارت های سازمانی (Organizational Skills) جدا کنند.
مهارتهای سازمانی شامل مهارتهایی فرض میشد که برای تمرین و بهکارگیری آنها باید بستر سازمانی یا لااقل فضای همکاری و تعامل جمعی فراهم باشد.
به عنوان مثال، مهارتهای تفویض اختیار، کار تیمی و نیز گزارش نویسی، از جمله مهارتهایی هستند در نگاه نخست، احساس میکنیم برای فضای سازمانی و محیط کسب و کار مفیدند.
از سوی دیگر، جنبهی فردیِ مهارتهایی مانند خوشنویسی، نواختن ساز، فن بیان و تسلط کلامی، در نخستین نگاه، بیشتر به چشم میآید.
اما امروزه به تدریج، مرز میان مهارتهای فردی و مهارتهای سازمانی مبهمتر میشود.
افزایش پیچیدگی و کاهش پیشبینیپذیری زندگی، تنوع سبک های زندگی قابل تصور، در هم آمیختگی کار و زندگی شخصی، رونق کارآفرینی و رواج فرهنگ برخاسته از استارت آپ و دهها عامل دیگر از این دست، باعث شده که دسته بندی مهارتها بر اساس قلمرو آنها (فردی و سازمانی) دیگر چندان کارآمد نباشد…
مهارت
در معرفی درس توسعه فردی، بارها از واژهی مهارت استفاده کردیم و ترکیبهای مختلف آن از جمله مهارت فردی و مهارت سازمانی و برنامه ریزی برای توسعه مهارت را بهکار بردیم.
ما واژهی مهارت را آنقدر در گفتهها و نوشتهها بهکار بردهایم که کمتر به مفهوم مهارت و تعریف مهارت فکر میکنیم.
اما اتفاقاً بسیاری از واژههای که بهصورت گسترده بهکار میروند، بیشتر نیازمند تعریف و مفهوم پردازی هستند. چون ممکن است به اشتباه فرض کنیم معنایی که از آنها در ذهن همهی ماست، مشابه یا یکسان است.
بنابراین کاملاً طبیعی است که انتظار داشته باشید پیش از جلو رفتن بحث، تعریف مهارت را به شکلی شفافتر ارائه کنیم تا در درسهای آتی مشخص باشد دقیقاً از چه چیزی حرف میزنیم.
یک تمرین ساده درباره مهارت، پیش از مطالعهی ادامهی درس فرض کنید مهارتی بودن یک شاخص قابل اندازهگیری است (مثل قد، وزن، ذما یا هر شاخص دیگر).
مثلاً میتوانید بگویید فعالیتِ الف در مقایسه با فعالیت ب، بیشتر از جنسِ مهارت است.
یا اینکه مثلاً اگر جنبهی مهارتی فعالیت الف را بتوان ۷۰ از ۱۰۰ درنظر گرفت، جنبهی مهارتی فعالیت ب، به زحمت به ۲۰ از ۱۰۰ می..