ادوارد ویلسون (Edward O. Wilson) دانشمند معاصر که بیشتر او را به خاطر مطالعات گسترده روی زندگی اجتماعی حشرات (و به طور خاص مورچهها) میشناسند، در کتاب در جستجوی طبیعت (In Search of Nature)، به زوایای مختلفی از طبیعت و تعامل انسان با آن میپردازد.
ویلسون در بخش دوازدهم کتاب در جستجوی طبیعت به این پرسش میپردازد که آیا بشر در نهایت خود را نابود میکند؟ یا به بیان دیگر، آیا گونهی انسان به یک خودکشی تدریجی مشغول است؟
او این فصل را با یک سناریوی فرضی آغاز میکند:
تصور کنید که روی یکی از قمرهای یخزدهی مشتری – مثلاً گانیمد (Ganymede) – پایگاه فضایی یک تمدن بیگانه پنهان شده است.
دانشمندان آن تمدن، میلیونها سال، از نزدیک زمین را زیر نظر داشتهاند.
از آنجا که قانون آنها، سکونت و استقرار بر روی یک سیارهی زنده را ممنوع کرده است، آنها دائماً سطح زمین را با ماهوارههایی مجهز به سنسورهای پیچیده بررسی کرده و نقشهای از توزیع تودههای ارگانیسمها، جنگلها، علفزارها، دشتهای عریانِ بیدرخت، سواحل مرجانی و چراگاههای پلانکتونی [محل خورد و خوراک ماهیها و سایر آبزیان] را تهیه و بررسی میکن..
نشر نو
پیش از این نیز در متمم از لارس اسوندسن و کتابهایش صحبت کردهایم (از جمله کتاب کار و کتاب فلسفه تنهایی).
این بار میخواهیم چند جمله از کتاب فلسفه ملال را در قالب پاراگراف فارسی متمم مرور کنیم. این کتاب توسط افشین خاکباز ترجمه شده و به همت #نشر نو به بازار عرضه شده است.
ملال در عنوان کتاب در جایگاه معادلِ واژهی Boredom قرار گرفته است (عنوان کتاب اصلی چنین است: A Philosophy of Boredom). مروری بر متن کتاب و توصیفهایی که دربارهی ملال ارائه شده (از جمله بیعملی، دلزدگی و منشاء شرّ) نشان میدهد که این واژه برای متن فارسی انتخاب مناسبی بوده است.
کافی است ملول بودن را در بیت زیر از حافظ به خاطر بیاوریم:
نه من ز بیعملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بیعمل است
یا آنجا که میگوید (در غزلی با مَطلَع تاب بنفشه میدهد طرهی مشکسای تو):
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی میکشم از برای تو
نظامی هم ملول بودن را بسیار نزدیک به مفهومی که اسوندسن مطرح کرده به کار میبرد:
ز بیماری دل شیرین چنان تنگ
که میکرد از ملالت با جهان جنگ
با این حال، اسوندسن اصرار دارد که ملال ر..