عادت می کنیم نوشته زویا پیرزاد، برشی از زندگی سه نسل زن در تهران امروز است. از ویژگی های اساسی داستانهای پیرزاد، پرداخت مناسب شخصیتهایی است که هر روزه احتمالا با آنها سروکار داریم. توصیف جزئیات و دقیق شدن در رفتار و موقعیتها وحتی مکانها عاملی است که بیش از هر چیز در این داستان به چشم میخورد و شاید همین توصیفات دقیق از جزئیات حوادث و پدیدههاست که خواننده را درگیر خود میکند و صورتی ملموس به داستان میبخشد، به طوری که خواننده احساس میکند از نزدیک شاهد حوادث یک زندگی عادی است.
این کتاب پیرزاد همانند دیگر رمانهای او، به فرانسه ترجمه و در پاریس نیز به چاپ رسیده است. زویا پیرزاد در دیگر رمان پرفروش خود، بعد از “چراغها را من خاموش میکنم”، داستان زنی به نام آرزو را روایت میکند که ۴۱ ساله، مطلقه و دارای یک فرزند دختر است. داستان از جایی آغاز میشود که آرزو تصمیم میگیرد برای گذران زندگی و اعلام استقلال خود، آژانس مسکن پدرش را اداره کند. در ایران، این شغل بهصورت معمول توسط مردان اجرا میشود؛ همین مسئله نمادی از سنتشکنی آرزو و به نوعی شنا کردن او در جهت مخالف آب است؛ و در خارج از ش..
داستان و رمان
رمان شهرزاد قصهگوی من نوشته ی مرجان ماه سپند، به سادگی و زیبایی داستان دختری بنام شهرزاد را بیان می کند. این دختر دانشجو با برادر بیکار و مادر معلولش زندگی می کند و برای مخارج زندگی مجبور به کار کردن در خانه ای که استادش معرفی کرده کار می کند. قصه ی شهرزاد با ورود به این خانه دگرگون می شود..
بخشهایی از کتاب از پای تلوزیون بلند شدم و به سمت اتاقم دویدم و کتابها و جزوه های موردنیازم را درون کیفم گذاشتم..
دسته های ویلچر را گرفتم و کیف کوچکی را از روی تختش برداشتم و به سمت درخانه رفتم..
با کمی کلنجار ویلچر را به حیاط رساندم.. به سمت در که میرفتم در باز شد و فرزاد..
برادر بزرگ من و پسر ناخلف پدر و مادر وارد شد مثل همیشه با اخم هایی درهم ..
بیچاره پدرم از دست کارهای او دق کرد و مرد..
مادرم هم به خاطر حرص خوردن از دست او سکته مغزی کرد و هم فلج شد و هم زبان بست..
…
چند لحظه گذشت تا متوجه دلیل اینطور نگاه کردنش بشوم. با یک تاب آبی کم رنگ و شلوار لی تنگ و سری بی حجاب جلویش ایستاده بودم. وقتی دید نگاهش می کنم سرش را پایین انداخت و گفت :سلام!
من بیچاره هم که از صد طرف شوکه بودم به زور گف..