اگر به گزارش نویسی علاقهمند باشید و بخواهید گزارشهای منحصربهفرد بنویسید، ناگزیرید تام ولف را به خوبی بشناسید و حتی مدتی با او زندگی کنید.
البته تام ولف (Tom Wolfe)، پیرمردِ شیکِ سفید و مشکیپوش، در میانهی سال ۲۰۱۸ میلادی در سن ۸۸ سالگی درگذشت. اما خوبی کسانی که دستبهقلم میبرند و مینویسند این است که خود را با کلماتشان جاودانه میکنند و فرصت همنشینی و همکلامی با آنها، حتی پس از مرگشان از بین نمیرود.
تام ولف علاوه بر مقالات، کتابهای متعددی نیز نوشته است. از میان آنها کتاب ژورنالیسم جدید یا روزنامه نگاری نوین (The New Journalism) با وجودی که این سالها کمتر خوانده میشود، اما کتابی جریانساز است.
تام ولف – عکس از Dan Callister
او در این کتاب سبک متفاوتی از روزنامه نگاری را مطرح میکند و توضیح میدهد که روزنامه نگار، نباید صرفاً به ارائهی اصل و عصارهی خبر (یا توضیح جزئیات خبر) قانع شود.
روزنامه نگار میتواند لباسِ یک داستانسرا را بر تن کند و گزارش خود را با همهی حواشی آن، مطرح کند. استفاده از همهی المانهای داستاننویسی در گزارش نگاری، ایدهی اصلی اوست (واقعاً نفس نف..
پاراگراف فارسی
ژانت وینترسون (Jeanette Winterson) نویسندهی انگلیسی را با کسانی مانند گابریل گارسیا مارکز، #ایتالو کالوینو، میلان کوندرا و ویرجینیا وولف مقایسه میکنند (+).
جایزههای متعددی هم که در این سالها دریافت کرده نشان میدهد که نوشتههایش – لااقل از نگاه منتقدان – قوی و قدرتمند است.
اما اینها باعث نمیشود که هنگام خواندن کتابهایش راحت باشید.
او چندان با خواننده همکاری نمیکند. نه حاضر میشود به اصول و انتظارات خواننده احترام بگذارد و نه حتی در رمانی با بُنمایهی عاشقانه، اجازه میدهد جنسیت نقش اول کتاب را بدانی و بفهمی.
اما با این همه، ویژگیهای خاص سبک نگارشش – حتی در روایت تجربههای تکراری و شناخته شده – او را از دیگران متمایز کرده است.
کتابِ نوشته شده بر روی بدن (Written On the Body) از جمله آثار اوست.
وینترسون، حتی وقتی از لمسِ تن دیگری میگوید، به این نکته توجه دارد که بیشترِ سلولهای بیرونی پوست، مردهاند و نوازش، حرکت موجودی زنده با پوششی مُرده است که در پس یک حفاظ بیجان، نشانههای زنده بودنِ آن دیگری را جستجو میکند.
یکی از پاراگرافهای کتاب او را با هم بخوانیم:
هیچ آبی آ..
ورا پاولوا (Vera Pavlova) شاعر روسی، متولد سال ۱۹۶۳ در مسکو است.
در میان همزبانان خود، نامدار و شناخته شده است. اما در کشورهای دیگر، پس از ترجمهی اشعارش به انگلیسی، بیشتر شنیده و خوانده شد.
کتاب اگر آرزویی در کار باشد (If There is Something to Desire)، مجموعهی صد شعر از اوست که به زبان انگلیسی ترجمه شدهاند.
در اشعار پاولوا، بیش از هر چیز، بار سنگین احساسی آنها و نیز زیبایی تصویرسازیها و استعارهها به چشم میآیند.
به عنوان مثال، وقتی دربارهی مرور مکرر معدود خاطرات شیرین گذشته حرف میزند، آنها را به بالشی تشبیه میکند که زیر سر دو دلداده، در هم فشرده و کوچک شده است.
سپس یکی به دیگری میگوید که بالش را برداریم و آنقدر تکان بدهیم که دوباره پُف کند؛ بزرگ شود و بتوانیم آن را زیر سر بگذاریم.
یا دست آرام نوازش را بر تنش، به تبری تشبیه میکند که تمام وجودش را در هم میشکند و فرو میریزد.
با توجه به محدودیتهایی که به علت محتوای اشعار او وجود دارد، چند قطعهی کوتاه از اشعارش را برای پاراگراف فارسی انتخاب کردهایم و نقل میکنیم:
قلبت را شکستم؛
و اکنون با پای برهنه،
روی خردهها..
نویسنده، نظریه پرداز ادبی، فعال سیاسی، فیلمساز، فیلسوف و معلم، از جمله توصیفهایی است که در نخستین جستجوهای نام سوزان سانتاگ (Susan Sontag) در وب، با آنها مواجه میشوید.
گفتهاند مقالهی علیه تفسیر (Against Interpretation) از جمله معروفترین مقاله های سانتاگ است.
اما اگر آن را هم پیدا کنید و بخوانید، احتمال بالایی دارد که سانتاگ را چندان دوستداشتنی نیابید. این همه پیچیدهگویی فقط بر علیه تفسیر؟
کتاب بیماری به عنوان یک استعاره (Illness as a Metaphor) هم بهسادگی نمیتواند هر مخاطبی را جذب خود کند.
کتابی که دو بیماری سل و سرطان را محور خود قرار داده؛ اما نه از درمانشان میگوید و نه حرفی مستند و علمی دربارهشان مطرح میکند: کند و کاوی در ادبیات، از شرق تا غرب، در جستجوی هر شخصیت داستانی که سل یا سرطان داشته یا هر نویسندهای که این کلمات را در قالب تشبیه یا استعاره مفهومی بهکار برده است.
سوزان سانتاگ کتاب بیماری به عنوان یک استعاره را چنین شروع میکند:
بیماری، بخش تاریک زندگی ماست؛ سرزمینی سختتر و دشوارتر، برای زندگی.
هر یک از ما، از نخستین روز تولد، تابعیت دوگانه داریم و به دو..
این بار برای پاراگراف فارسی به سراغ کتاب راه انسان شدن رفتهایم.
این کتاب توسط کارل راجرز یکی از بزرگترین روانشناسان انسانگرا نوشته شده است.
اگر چه نگاه کارل راجرز ریشه در فرهنگ و نگرشی دیگر دارد، اما با شناخت و باورهای ما غریبه به نظر نمیرسد.
چرا که ما هم در توصیههای فرهنگی خود، به شکلهای مختلف همین موارد را دربارهی انسان اصیل یا فرد پخته شنیدهایم و میشنویم.
با هم بخشی از کتاب را میخوانیم:
دریافتهام که هر اندازه بتوانم در رابطهام اصیلتر باشم، آن رابطه مفیدتر خواهد بود.
اصیل بودن به این معنی که نیاز دارم تا آنجا که ممکن است از احساسات واقعی خودم آگاه باشم؛ نه اینکه در ظاهر یک نگرش را بروز دهم و در درون خود، آگاهانه یا ناآگاهانه، حس دیگری داشته باشم.
اصیل بودن، همچنین به این معناست که بخواهم حسها و نگرشهایی را که در درونم وجود دارند، با کلمات و رفتارم، ابراز کنم و آشکار سازم.
تنها به این شیوه ارتباط میتواند واقعیت پیدا کند و به نظر میرسد که واقعی بودن، بهعنوان نخستین ویژگی یک رابطه، از اهمیت بالایی برخوردار است.
فقط با آشکار ساختن واقعیت درونیام، دیگری هم میتوا..
«شاید از قدیمالایام که حرف حق را تلخ میانگاشتند و حقیقتگویان را تلخک و مجنون نما، گریزگاهی میجستهاند که هر کس حرف حقی زد درازش نکنند؛ چرا که بر مجنون حرجی نبود!»
این جملهها، نخستین جملههای مقدمهی کتاب شوکران شیرین هستند. مجموعهای از آثار طنزپردازان جهان که هر کدام، به شیوهی خاص خود، شکل ویژهای از آثار طنز را خلق کردهاند.
مقدمه، توسط اسدالله امرایی نوشته شده. البته، هر داستان، مترجم خود را دارد و ایشان، زحمت گردآوری کتاب را برعهده داشتهاند.
کتاب شوکران شیرین به همت نشر مروارید، از ناشران قدیمی کشورمان منتشر شده و هماکنون چاپ پنجم آن در بازار موجود است (شهر کتاب آنلاین).
این بار، در پاراگراف فارسی متمم، به سراغ یکی از داستانهای این کتاب با عنوان سوزنبان، رفتهایم. این داستان، توسط خوان خوزه آرئولا (Juan Jose Arreola) نوشته شده و آقای عبدالله کوثری از مترجمان پرکار و نیز ویراستاران نامی کشورمان، آن را ترجمه کردهاند.
بخشهایی از داستان سوزنبان در داستان کوتاه سوزنبان، روایت مردی را میشنویم که خود را به موقع به ایستگاه قطار میرساند تا به شهری که نویسنده آن را شهر ..