شناسایی دقیق هیجانها و احساساتی که تجربه میکنیم و ابراز احساسات با کلمات دقیق و مناسب، یک توانمندی بهظاهر ساده، اما بسیار ظریف و مهم است.
مارشال روزنبرگ در کتاب ارتباط بدون خشونت توضیح میدهد که از پیشنیازهای مهم برای برقراری ارتباط اثربخش این است که به خوبی بدانیم و بفهمیم که هر رویدادی، چه احساسی را در ما برمیانگیزد.
روزنبرگ در این زمینه، جملهای از رولو می (Rollo May) را نیز نقل میکند: «تعداد احساساتی که بسیاری از ما تجربه میکنیم، در حد نتهای موسیقی محدود است.»
شناسایی انواع هیجانات و عواطف با ریشهها و تبعات آنها، کار سادهای نیست. چرا که اگر چنین کاری ساده بود، نیاز به یادگیری مهارتی با نام هوش هیجانی تا این حد حس نمیشد.
اما بیتردید یکی از نخستین گامها در این مسیر، توسعهی دایرهی لغات فعالمان برای بیان احساسات و هیجانهایی است که تجربه میکنیم.
جاشوا فریدمن هم در کتاب خود با موضوع کاربرد هوش هیجانی در رهبری سازمانی (که مقدمهی پیتر سالووی را هم به همراه دارد) توضیح میدهد که: «یکی از موانع بزرگ در تقویت هوش هیجانی، محدودیت دایره واژگان ماست.»
اهمیت دامنه لغات ب..
آموزش مهارت ارتباطی
در درس جستجوی نقاط ضعف در ارتباط فهرستی از رایجترین ضعفها و مشکلات ارتباطی را ارائه کردیم.
آن فهرست صرفاً در حد یک نقطهی شروع بود و احتمالاً شما خود، موارد دیگری هم در ذهن دارید که میتواند به این فهرست یا چنین فهرستهایی افزوده شود.
اما اگر قصد داشته باشید به صورت جدی برای توسعه مهارت ارتباطی خود برنامه ریزی کنید، لازم است چارچوب شفافتری تعریف کنید و صرفاً به یک فهرست بلند از مشکلات و نقاط ضعف، اکتفا نکنید.
مدل های بسیار متنوعی برای توصیف و طبقه بندی توانایی های ارتباطی مطرح شدهاند.
در میان آنها، یکی از مدلهای ساده و ارزشمند توسط دو نفر به نامهای اشپیتزبرگ و کوپاچ مطرح شده است (+).
این مدل (با عنوان Communication Competency Model) حدود سه دهه قبل پیشنهاد شد؛ اما به علت مفید بودن، هنوز مورد استفاده قرار میگیرد.
حتی خود اشپیتزبرگ هم در یکی از کتابهای جدید آموزش مهارتهای ارتباطی – که یک مرجع معتبر هم هست – همچنان آن را مبنای ارزیابی توانایی ارتباطی قرار داده است (+).
برای اینکه چهار بخش این نمودار را بهتر درک کنیم، ابتدا لازم است دو مولفهی اصلی را که در قالب دو محور ا..
نکتهای که در این درس از سلسله درسهای مهارت ارتباطی مطرح میکنیم، اصلاً پیچیده نیست.
حتی برای شما تازگی هم ندارد و همواره از آن در نوشتهها و گفتگوهایتان استفاده کردهاید.
اما از آنجا که معمولاً آن را ناآگاهانه و از روی عادت انجام میدهیم، کمتر میتوانیم آن را به عنوان یک تکنیک در جملهها و گفتههای خود به کار بگیریم.
اگر بر این تکنیک مسلط باشید و آن را آگاهانه بهکار ببرید، دستاوردهای بسیاری برای شما خواهد داشت. از جمله اینکه:
میتوانید پیام خود را شفافتر بیان کنید. میتوانید عکسالعمل طرف مقابل را به شکلی که مناسب میدانید، تعدیل کنید. میتوانید بار احساسی حرف خود را تعیین کنید و افزایش یا کاهش دهید. عبارتهای توضیحی چه هستند؟ ما در بسیاری از جملههای خود، بسترِ بحث و قیدهای مختلف (زمان و مکان و میزان تردید) را مطرح نمیکنیم یا به صورت مستقیم مورد اشاره قرار نمیدهیم.
در چنین شرایطی، بخشی از تفسیر پیاممان بر عهدهی مخاطب خواهد بود و او حرفمان را به هر شکلی که بخواهد یا بتواند تفسیر خواهد کرد.
البته هرگز نمیتوانیم سهم مخاطب را در تفسیر پیام به صفر برسانیم ، اما اگر بتوا..