وقتی حرف از فیلمهای سولوی ابرقهرمانهای دنیای سینمایی مارول میشود، ثور قویترین اونجر نیست.
کارگردان: تایکا وایتیتی
تهیه کننده: کوین فایگی
موسیقی: مارک مادرزباو
ناشر: والت دیزنی استودیو
محصول کمپانی مارول
نویسنده: اریک پیرسون، گرگ کایل، کریستوفر یوست
بازیگران: کریس همثورث، تام هیدلستون، کیت بلانشت، ادریس ابرا و…
تاریخ اکران: ۳ نوامبر ۲۰۱۷ در آمریکا
مدت: ۱۳۰ دقیقه
خالقان: استن لی، لری لیبر، جک کربی
البته درست است که اولین فیلم او طرفداران خودش را دارد، ولی دنبالهی آن تقریبا در سطح جهانی مورد تنفر است و هیچ کدام هم نمیتوانند به پای فیلمهای آیرن من برسند. گرچه درمورد ثور: رگناروک، بنظر میرسد که خدای رعد، با تشکر از کارگردان تایکا وایتیتی، بالاخره راهش را پیدا کرده است. علاقهی وایتیتی به پیدا کردن خوشی در همه چیز، خودش را به این ابرقهرمان هم به عاریه داده است که –صادقانه بگویم – کنار گذاشتن جدیت ثورهای قبلی و بجای آن استقبال از چیزهایی که دربارهی این شخصیت سرگرم کننده هستند، کمی مسخره است. ولی همهی اینها بدین معنی است که ما یک فیلم عالی مارولی دیگر و مطمئناً بهترین فیلم ثور را تا به الان داریم.
ثور: رگناروک با سفرهای رنگی از جوکهای خنده دار از خدایان و مبارزه ی یک اژدهای آتشین عظیم شروع میشود و اصلا هم آرام نمیگیرد. داستان برروی رگناروک – یک حادثه ی آخرالزمانی در اسطوره های اسکاندیناوی – و پیدا شدن سرو کلهی هِلا، تمرکز دارد. و در این بین شما را به سیاره ی صنعتی و درخشان ساکار میبرد که در آنجا جف گلدبلوم نقش شومنی میلیاردر به نام گرند مستر را بازی میکند، با والکری آشنا میشویم و هالک و آلتر ایگویش، بروس بنر هم حضور دارند.
جریان سرکشانهی داستان، لذت بخش است، بخصوص که هیچ وقت لازم نیست بیشتر از ۵ دقیقه برای یک جوک یا حرف نیشداری که به موقع هم گفته میشود منتظر بمانید. هرلحظه که این خطر وجود دارد کسی یک سخنرانی کلیشهای و ارزشمند درباره ی قدرت و مسئولیت بدهد، جملهای مثل ضربهای به پس کله گفته میشود. این همان خودآگاهیای است که فیلم خون آشامی وایتیتی را – What We Do in the Shadows – تبدیل به یک کالت کرد و سر صحنهی باد کردهی ابرقهرمان مارولی هم به خوبی جواب داده است.
کیت بلانشت به عنوان هِلا بطور لذیذی پیچیده است و این نقش را مثل نوعی ویرایشگر مد دههی هشتادی ناخوشایند بازی میکند که با نسخهی ازگارد از اخبار کذب و حقایق جایگزین درگیر است، که باعث میشود هم بازیهای مذکرش تقریباً مثل تزئینات سر صحنه قشنگ بنظر آیند. برای اینکه او جلودار و مرکز همهی تریلرهاست، دلیلی وجود دارد، و آن هم این است که وقتی جلوی دوربین است حتی یک لحظه هم نمیتوانید چشم از او بردارید. پاپکورن روی پایتان هم آتش بگیرد، شما خیلی عادی دودش را کنار میزنید که جلوی دیدتان را نگیرد.
شما به سادگی دلتان میخواهد هِلا را بیشتر ببینید. خانمها در ثور: رگناروک، کسانی هستند که داستان را به جلو میبرند، چه آنها کمدی فیزیکی را وارد فیلم کنند، چه از خود نبوغ نشان دهند یا ضرر بزنند، یا حتی میدانید، گرگهای لعنتی را بیاورند.
تسا تامپسون، نقش والکری را بازی میکند که مثل یک مولوتوف شعلهور انسانی و خفن است. احتمالاً او را از Westworld بشناسید، ولی در اینجا او دیگر یک رئیس ترسناک نیست و بیشتر جنگجویی است که با صحنههای اکشن اساسیاش بخش قابل توجهی از احساسات را همراه خودش میآورد. عادت نوشیدنش و سبک زندگی جنگیاش، او را بیشتر از (انجمن خواهری مرا برای گفتن این حرف ببخشد) واندر وومن بچه مثبت، قابل درک و باحال میکند. حداقل من یکی که میدانم حاضرم با کدامشان وقت بگذرانم.
اگر کسی حس کرد که فیلم کمی خسته کننده است، موضوع مربوط به بخشهایی از جانب مردان است. کارل اربن بیچاره، اسکورج است، کسی که آرک شخصیتیاش از چند کیلومتری هم قابل حدس است. او بد نیست، ولی وقتی نوبت به گفتن تک خطیهای موثر میشود جایش آخر صف است. ایدریس البا که اصلا هیچ وقت به صف ملحق هم نمیشود، ظاهراً او کار زیادی برای انجام دادن ندارد، بجز اینکه خوشتیپ و نگران بنظر برسد. که این کار را هم خیلی خوب انجام میدهد، ولی بنظر میآید حضورش کمی هدر رفته باشد.
گروه اصلی لوکی، ثور و هالک/ بنر بهتر کارشان را انجام میدهند. جملههایی نظیر “یک راه امن از میان ماتحت شیطان” را با ذوق مسریای میگویند و رابطهای را که در طول فیلمهای اونجرز ساختهاند بتصویر میکشند. اینطور بنظر میآید که انگار همزورث در یک آزمایشگاه بزرگ شده است فقط برای اینکه نقش میمون ازگاردی را بازی کند، و حالا با این فیلم اعتماد بنفس جدیدی به او تزریق شده است که درجهاش را در بین قهرمانان مارول بالاتر میبرد.
موفق میشویم که هالک را هم ببینیم، هالکی که از آخرین باری که او را دیدیم، مشکلات زیادی را پشت سر گذاشته است. اگر بار آخری که گنده بک سبز را دیدیم، او یک کودک نوپای فضول و بیش از حد گنده بود، حالا بطور حتم به مرحلهی نوجوانیاش رسیده است. دایرهی واژگانش افزایش پیدا کرده، طرفدارانی دارد که جاستین بیبر را به حسادت وا میدارد، و بطور غافلگیر کنندهای یک خانهی مجردی قشنگ هم دارد. هالک رافالو شاید با تشکر از مسائل خسته کنندهی حق امتیاز، هیچ وقت فیلم خودش را نداشته باشد، ولی بنظر میآید در این فیلم بالاخره به لایههای مرکزی پیاز گنده بک سبز هالک نزدیک شدهایم.
همهی موارد بالا در یک سینی تصویری مبهم و توهمزا عرضه شده است. ساکار بطور کلی ترکیبی مسموم از تاثیرات موسیقی سینثی، بازیهای ویدیویی و نسخهی ۱۹۷۱ ویلی وانکا و کارخانهی شکلات سازی است. وایتیتی همچنین میداند کی عقب بکشد، که مهارت فوقالعاده سخت تری است. برای نمونه، در کامیکها، شخصیت جف گلدبلوم یعنی گرند مستر، آّبی است، در اینجا فقط سایهی چشم آبی خفنی دارد. در حالی که ممکن است این موضوع عدهای مارولی خالص را عصبانی کند، تغییری است که به گلدبلوم اجاز میدهد تمام خشمش را در بازیاش هدایت کند.
صحنهی مبارزهی نهایی، در خلال آهنگ Immigrant از لد زپلین و در برابر ازگارد سوزان اتفاق میافتد که از هیچ چیز هم کم نمیگذارد و بقدری هیجان انگیز است که اشکالی ندارد اگر از نظر فیزیکی به هیجان بیایید. این فیلمی از مارول است که میداند کی مسخرگی را بپذیرد و کی در هر شکوهی خلل ایجاد کند و از آغاز تا پایان عظیم آن، لذت بخش است. و بله، لازم است که تا خود آخر کردیت پای فیلم بمانید.
منبع: +