رستگاری؛ موضوعی که فصل سوم سریال دردویل، مسیرِ دشوارِ رسیدن به آن را بررسی می کند، مسیری که در آن یک فرد احتیاج دارد تا قبل از هر چیز، خودش را بشناسد! با نقد فصل سوم سریال جذاب دردویل همراه ما باشید.
تدکر: این نقد حاوی اسپویلر می باشد.
بدون شک در دنیای کمیک، مت مورداک یکی از رنج دیده ترین قهرمان هاست؛ کسی که هرگز مادر خود را ندیده و پدرش نیز پس از یک مسابقهی بوکس به ضرب گلوله کشته شده و او بالاجبار با زندگی در یک یتیم خانه، سختی های زیادی را تحمل کرده است. اما در این میان چیزی که مت مورداک را به قهرمانی که ما می شناسیم تبدیل کرده سختی ها و مشکلات زندگی اش نیست، بلکه اعتقادات و باور هایش است!
باور به اینکه اعمال او و مبارزه اش با جنایتکاران و محافظت از مردم، وظیفه ای است که خداوند با دادن توانایی های فوق بشری به او محول کرده، باوری که او را از دشوار ترین مراحل زندگی اش به سلامت گذرانده است؛ اعتقادی راسخ که به او توانایی شکست دادن سرسخت ترین دشمنانش را می دهد. اما چه اتفاقی می افتد اگر او تمام اعتقاد و باوری که ستون های زندگی خود را بر روی آن ها بنا کرده، از دست بدهد؟! چه اتفاقی می افتد اگر باور های شیطانِ محلهی هلزکیتچن در سخت ترین لحظات عمرش مقابلش رنگ ببازند؟! این همان سوالی است که فصل سوم سریال دردویل حول محورش می چرخد و همگی پاسخش را می دانیم، این که یک فرد بدون چیزی که عمرش را صرف آن کرده و اهدافش را بر اساس آن تعیین کرده، خواهد مرد!
داستان فصل سوم، دقیقاً لحظاتی پس از انفجار ساختمان میدلند سرکل در پایان سریال مدافعان آغاز می شود؛ جایی که مخاطبین شاهد آسیب دیدگی شدید مت مورداک هستند. به طوری که وضعیت جسمانی وی تا چند قسمت اول همچنان متأثر از این آسیب دیدگی هاست. شایان ذکر است که کارگردانان و عوامل سریال، از این آسیب دیدگی جسمانی به بهترین نحو ممکن استفاده می کنند و در چندین صحنه به کمک صداپردازی سه بعدی و نورپردازی حرفه ای، این آسیب جسمانی را به تصویر می کشند. اما همانطور که بالاتر به آن اشاره شد، درد اصلی مت مورداک، آسیب های جسمانی نیست بلکه آسیب های روانی است که پس از حوادث اخیر، در طی مبارزه با گروه شیطانی هند به او وارد شده است و حالا دارند او را به سمت پشت کردن به خدا و دین سوق می دهند، و این موضوع برای فردی مثل او که در تمام عمرش در ورای تمام اعمالش، خدا را می دیده دقیقاً به معنای مرگ است، و حالا که مت مورداک مرده است، دردویل باید برای “تولد دوباره” خودش بجنگد.
این بار جنگ او با دیگران نیست بلکه او باید با خودش و گذشته اش دست و پنجه نرم کند. مسئله ای که به سادگی مشکل اصلی فصل دوم، که به حاشیه رانده شدن شخصیت مت مورداک بود، را حل می کند و به بازیگر توانایی مانند چارلی کاکس اجازه می دهد در نقش یک مرد سردرگم که همه چیزش را باخته خوش بدرخشد و بار دیگر اثبات کند که برای این نقش ساخته شده است!
در کنار این ها، یکی از بارزترین و چه بسا بهترین مورد تمام این فصل، مکالمات و رابطه مت مورداک با راهبه ای به نام مگی است که خانم جوآن ولی نقشش را بازی می کند؛ راهبه ای که در واقع مادر مت مورداک است اما به دلایلی هرگز این حقیقت را به او نگفته است. همین مسئله، بستر حوادث و صحبت هایی را فراهم می کند که به خوبی، عقاید و فلسفه وجودی شخصیت دردویل و دلیل جنگیدن مت مورداک برای محافظت از دیگران را به نمایش می گذارد؛ علاوه بر این، صحنه ای که مت مورداک،حقیقت را دربارهی مادرش می فهمد بدون شک یکی از سه صحنهی برتر این فصل است.
اما ماورای تمام این ها، بارزترین ویژگی رابطهی این مادر و پسر، مشابهت هر دوی آن هاست. مادری که به دلیل اعتقادش به خدا، کودک شیر خوارهی خود را ترک می کند و به کلیسا بازمیگردد، و پسری که برای اعتقادات و باور هایش، تمام زندگی اش را به مبارزه گذرانده است و حالا که این پسر تمام اعتقادات گذشته اش را پوچ و توخالی می بیند، این وظیفه مادر اوست که به فرزندش راه درست را نشان دهد. مادری که به خوبی می فهمد گذشتن از همه چیز و همه کس، برای باورهای اساسی یک فرد، چه معنایی دارد.
از شخصیت اصلی که بگذریم، در سمت دیگر سریال، ستارهی فصل اول دردویل یعنی وینسنت دن آفریو قرار دارد که برای ایفای نقش ویلسون فیسک به عنوان خبیث اصلی بازگشته است؛ شخصیتی که در فصل اول سریال به دلیل پیشینهی قابل درک خود، موفق شد توجه افراد بسیاری را به خود جذب کند. او علاوه بر نقش آفرینی بی نظیرش در فصل اول، توانست در نظر بسیاری از هواداران به یکی از بهترین اقتباس های کمیک بوکی تبدیل شود.
ویلسون فیسک، مردی که مدام در مورد کودکی خود صحبت می کند اما جامعهی بی رحم و پدر سختگیرش هرگز به او اجازه ندادند که یک کودک واقعی باشد. ویلسون فیسک مردی است که از ابتدا مجبور بوده مرد باشد تا بتواند در مقابل دشواری های زندگی خود قد علم کند! و چه اتفاقی می افتد هنگامی که مردی همانند ویلسون فیسک که در تمام عمرش چیزی جز خشونت و سختی را به چشم ندیده، به درد عشق دچار شود؟! پاسخ ساده است؛ عشق به راحتی فردی را که در میانهی راه منطق و جنون است به سمت جنون هل می دهد، و این جنون می تواند باعث و بانی هر اتفاقی باشد و این دقیقاً چیزیست که در فصل سوم سریال دردویل به نمایش گذاشته می شود؛ نشان دادن ویلسون فیسک به عنوان مردی که حاضر است هر کاری انجام دهد تا به زنی که عاشقش است برسد.
در کنار ویلسون فیسک، در فصل سوم دردویل، یک شخصیت خبیث دیگر نیز حضور دارد، و این شخصیت کسی نیست جز بن پویندکستر، مامور فدرالی که از کودکی دچار مشکلات روانی بوده و تا بزرگسالی از آن ها رنج برده است. او فردی است که در فصل سوم دردویل، توسط ویلسون فیسک، مورد سوء استفاده قرار می گیرد؛ همین مسئله او را در مقابل مت مورداک قرار می دهد که سردرگم و پر از خشم به دنبال پیدا کردن راهی برای از میان برداشتن ویلسون فیسک است.
در این میان، به جرات می توان گفت، مبارزاتی که توسط این دو نفر شکل می گیرند، از نقاط عطف بخش های اکشن-مبارزهای این سریال هستند. هم چنین شخصیت پردازی بن پویندکستر بسیار قابل توجه و راضی کننده است و باعث می شود پایه های شخصیت او برای تبدیل شدنش به بولزآی در فصل های آینده به خوبی فراهم شوند.
با این وجود، فصل سوم سریال دردویل برخلاف فصل اول، در بخش شخصیت های کمکی، ضعیف عمل می کند و این دقیقاً ادامهی روند فصل دوم سریال لوک کیج، فصل دوم سریال جسیکا جونز و فصل نخست سریال پانیشر است که در اعتلا و پرداخت به شخصیت های کمکی ضعیف عمل کردند.
دلیل اصلی ضعف شخصیت های کمکی در تمام سریال های مذکور را می توان در یک جمله بیان کرد، “مانور دادن روی شخصیت های اشتباه!” و این شخصیت اشتباه در فصل سوم سریال دردویل کسی نیست جز مامور ندیم، شخصیتی که می توان گفت در تمام سکانس های خود، خسته کننده ظاهر می شود و نه تنها با تم و لحن فصل سوم که روی خودشناسی متمرکز است هماهنگ نیست بلکه در بعضی از قسمت ها موجب اختلال در پیوستگی داستان نیز می شود. این دقیقاً همان کاری است که پیش از این شخصیت هایی مثل دینا مدانی و ماریا دیلارد با سریال های پانیشر و لوک کیج انجام دادند. از سوی دیگر، کارن پیج و فاگی نلسون نیز آن تاثیرگذاری فصل های قبل را ندارند و به دلیل زمان کمتری که به خود اختصاص داده اند، موفق نمی شوند از تمام ظرفیت های خود استفاده کنند؛ هر چند دبورا ان وول در نقش کارن پیج دوباره خوش می درخشد و شخصیتی را به ما نشان می دهد که همگی منتظرش بودیم. با این حال، باز هم نمی توان گفت که او دقیقاً همان قدری که مستحقش است در سریال حضور دارد.
گذشته از بازیگری و مسائل داستانی؛ موسیقی نیز به روند صعودی خود ادامه می دهد و با وفاداری به اِلِمان های دو فصل قبلی، همچنان مخاطب را هیجان زده می کند. جان پاسانو با بهره گیری از فضای ناگهانی و سنگین فصل سوم، موسیقی متنی را تحویل مخاطب می دهد که سریال به آن احتیاج دارد؛ در کنار موسیقی، همانطور که بالاتر اشاره شد فیلمبرداری و صدابرداری نیز بسیار خوب و راضی کننده عمل می کنند تا فصل سوم سریال دردویل از لحاظ فنی در سطح بسیار خوبی قرار بگیرد.
و در پایان می توان گفت که شاید فصل سوم سریال دردویل یک اقتباس مو به مو از آرک داستانی بی نظیر Born Again نباشد، اما با استفاده از فاکتور های موفق این اثر، همان فضا و پیام را به سبک خاص خود به بیننده منتقل می کند و نشان می دهد که برای یک قهرمان، هیچ موضوعی فراتر از خودشناسی نیست؛ مسئله ای که بسیاری از مردم جوامع امروزی درگیر آن هستند!
۸٫۳ وفادار و سرگرم کننده
Marvel's Daredevil – Season 3
- ComicSquad ۸٫۳
- Metacritic ۷٫۱
- Rotten Tomatoes ۹٫۴
نوشته نقد فصل سوم سریال دردویل – Daredevil اولین بار در کمیک اسکواد. پدیدار شد.