سال ۲۰۱۸ را می توان به عنوان سالی شلوغ در عرصهی اقتباس های سینمایی و غیر سینمایی از آثار و شخصیت های کمیک بوکی در نظر گرفت؛ سالی که در آن، شرکت های مختلف برخی از جاهطلبانه ترین عناوین خود را روانهی پردهی سینماها کردند تا علاوه بر کسب رضایت مخاطبان و البته سود کافی، راه پیش روی خود را برای ادامهی مسیر هموارتر کنند. اکنون به رسم هر ساله تصمیم گرفتهایم تا برخی از برترین اقتباس های کمیک بوکی سال گذشته را معرفی و مورد بررسی قرار دهیم.
۱۰ – Deadpool 2
نام اثر: ددپول ۲
کارگردان: دیوید لیچ
ناشر: Fox Entertainment
منتقد اسکواد: عادل اسلامی
در سال ۲۰۱۶ و با اکران فیلم سینمایی ددپول، شاهد عنوان ساختارشکن و متفاوتی بودیم که در کنار بالا بردن استاندارد و هنجارهای ژانرِ خود، با استفاده از فرمول هجویهگویی به یکی از برترین آثار سال تبدیل شد و فروش فوق العادهای را نیز کسب کرد. در ادامه، طبق انتظارات، ساخت قسمت دوم این اثر با روی کار آمدن دیوید لیچ و کنارهگیری تیم میلر از سر گرفته شد.
دومین قسمت از فیلم ددپول، همواره بر روی یک موضوع استوار است؛ یعنی تکرار عناصر موفقی که در قسمت قبل جواب دادهاند، اما وجه تفاوت این قسمت با قسمت اول، این است که عناصر موجود در خدمت پیشروی و نوآوری های داستان به کار برده شدند، ولی در دنبالهی این اثر وضعیت کاملاً برعکس است. دیگر نه شاهد آن نوآوری ها و دیالوگ های پیاپی هستیم و نه آن حس تازگی که در قسمت اول مشاهده می کردیم. ددپول ۲، حکم فیلمی را دارد که نمی داند در کدام جهت قدم بردارد؛ گاهی تصمیم می گیرد به یک اکشن تمام عیار تبدیل شود که هدفش به چالش کشیدن بزرگترین آثار سبک مربوطه است، گاهی نسبت به روابط و تعامل نامناسب برخی شخصیت ها علاقه نشان می دهد و گاهی نیز با تکرار جوک های پی در پی، سعی در خنداندن مخاطبان دارد. بزرگترین ناکامی قسمت اول ددپول، شخصیت خبیث بی آلایش و آبکی آن بود، اما در قسمت دوم با اضافه کردن پیچش شخصیتی به خبیث فیلم، این فرصت به وجود می آید تا سازندگان کمی متفاوت عمل کنند و با ایجاد نوآوری، حداقل در این سبک، باعث ایجاد تضادی بین فیلمِ خود و دیگر آثار هم رده شوند. هر چند در این میان، منسجم نبودن خبیث فیلم، خودش مشکلات دیگری را به همراه دارد.
البته نمی توان از نکات مثبت ددپول ۲ غافل شد. این اثر توانست با بهرهگیری از تعاملات صحیح برخی از شخصیت های خود، میزان تاثیرگذاریاش را بالاتر ببرد و این امکان را به بازیگران خود بدهد تا فرصت شکوفایی داشته باشند و شخصیت خود را همانگونه که باید بسازند. اوج این مطلب، در بین روابط ددپول و راسل دیده می شود که همواره با تعاملاتِ ضد و نقیض خود، لحظات زیبایی را در فیلم رقم می زنند و جای خالی این موضوع را تا حدی پر می کنند. نقش آفرینی ها نیز در سطح خوبی قرار دارند، اما به علت پرداخت غلط و حتی اضافهی برخی از شخصیت ها، شاهد ضعف فیلم از لحاظ شخصیت پردازی هستیم. نمونهی بارز آن، در شخصیت کیبل با بازی جاش برولین قابل مشاهده است؛ زیرا کیبل به خاطر گذشتهی تراژیک و قابل درکِ خود، یکی از بهترین گزینه ها برای پرداختن بود، اما در فیلم ددپول ۲، پتانسیل و شکوه این شخصیت به سخره گرفته شد و نویسندگان نتوانستند عمق خاصی را در شخصیت کیبل ایجاد کنند و طبق انتظار، او را به عنوان یک شخصیت معمولی به تصویر کشیدند که قربانیِ پیشبرد داستان می شود. شخصیت دومینو نیز برتری چندانی نسبت به کیبل ندارد، هر چند که برخی از برترین لحظات اکشن فیلم را از آن خود می کند، اما به عنوان یک شخصیت مکمل هیچ تاثیری در داستان ندارد و همانند بقیهی کاراکتر ها صرفاً ابزاری برای پر کردن فیلم است.
فیلم ددپول ۲ عنوانی متوسط است که برای طرفداران قسمت اول، می تواند لذت بخش باشد و برای کسانی که به دنبال نوآوری های اساسی هستند تا حدودی طاقت فرسا و کلیشهای است؛ اما با این حال، به هیچ عنوان نمی توان از بداههگویی های شخصیت ددپول و آن رفرنس های مداومش گذشت و آن ها را تماشا نکرد، حتی اگر به اندازهی قسمت اول چیز جدید و درخوری تحویل نداده باشد.
۹ – Aquaman
نام اثر: آکوامن
کارگردان: جیمز وان
ناشر: Warner Bros. Pictures
منتقد اسکواد: آرش مرادی
پس از ناکامی های فیلم لیگ عدالت، کمپانی برادران وارنر با اکران آکوامن در پی جبران شکست های متعددش در دنیای سینمایی دی سی بود. این فیلم با وجود آن که پس از فیلم واندرومن، بهترین فیلم این مجموعه به شمار می آید، اما متاسفانه به حد ایده آل خود نرسیده و خروجی نهایی صرفاً اثری سرگرم کننده همراه با نقص هایی اساسی است.
بدون شک یکی از مهم ترین جذابیت های فیلم های ابرقهرمانی، سکانس های اکشن آن می باشد. خوشبختانه جیمز وان در این زمینه، بهترین کارش را ارائه کرده است و فیلم از سکانس های اکشن خلاقانه همراه با فیلمبرداری جالبی به سبک بازی های ویدئویی پر شده است که مخاطب را بیشتر از همیشه با مبارزات پر تحرک فیلم همراه می کند. آکوامن از لحاظ ژانری در دستهی اکشن-ماجراجویی/فانتزی قرار می گیرد و همین نکته به لطف نویسندگان حفظ می شود. در آکوامن برخلاف بسیاری از فیلم های ابرقهرمانی دیگر، اکثر سکانس های اکشن برای هدایت داستان خلق شدهاند و کنش های مربوط به این موضوع، گامی فراتر از آنچه که باید باشند برنداشتهاند و به داستان ماجراجویانهی فیلم، آسیبی نمی رسانند. البته این موضوع در بسیاری از آثار مشابه رعایت نمی شود و داستان صرفاً در اختیار سکانس های اکشن قرار می گیرد. ضمن اینکه جلوه های مکانیکی حرفهای فیلم، به زیبایی آن افزودهاند.
ضعف در شخصیت پردازی ها و نبود درام کافی در فیلمنامه، از عوامل حائز اهمیتی هستند که مانعِ پیشروی آکوامن نسبت به همتایان خود می شوند. در این میان، کاراکتر منفی داستان یعنی اوشن مستر با بازی ضعیف پاتریک ویلسون، کمترین سهم از پرداخت را دارد و در نهایت تبدیل به آنتاگونیستی ضعیف و تکراری می شود. لازم به ذکر است که انتخاب کادر بازیگری برای این فیلم، سنجیده و مناسب نبوده و بسیاری از بازیگران، عملکرد خوبی را ارائه نکردهاند. هم چنین قلمرو آتلانتیس چه از نظر سناریو، چه از نظر فرایند ساخت، به شکل صحیح به تصویر کشیده نشده است. در فیلمنامه، اشتباه اصلی از نپرداختن به این قلمرو و فرهنگ آن نشأت می گیرد و در طی ساخت فیلم، ایراد از بخش طراحی تولید آن است؛ زیرا طراحی تولید در فیلمسازی، شمایل کلی بصری فیلم را تعیین و طراحی می کند. در حقیقت، به وجود آوردن موجودیت بصری برای فیلم و ایده پردازی برای آن، از وظایف طراحان تولید (و گاهی کارگردانان هنری) می باشد. در فیلم آکوامن برخلاف تصاویر هنری زیبایی که از آن منتشر شده، قابل مشاهده است که این موضوع به درستی انجام نپذیرفته و عوامل مذکور، در اجرای ایده هایشان برای خلق چشم اندازهای لذتبخش در آتلانتیس دچار ضعف بودهاند که این نکته حتی به دلیل نبود جزئیات کافی در جلوه های بصری، بیشتر خودنمایی می کند.
فیلم آکوامن شاید از لحاظ تجاری، یک اثر موفق تلقی شود اما از لحاظ کیفی، در سطح مطلوبی قرار ندارد. آکوامن از آن دسته از فیلم هایی است که می توانید در اوقات فراغتتان، آن را ببینید و از سکانس های اکشن، لحظات حماسی و موسیقی خوب آن، لذت ببرید و برای دو ساعت سرگرم شوید. اما به دلیل نکات گفته شده، به هیچ عنوان نمی توان این فیلم را اثری تاثیرگذار و ماندگار خطاب کرد.
۸ – Ant-Man and the Wasp
نام اثر: مرد مورچهای و واسپ
کارگردان: پیتون رید
سازنده | ناشر: Walt Disney Pictures | Marvel Studios
منتقد اسکواد: عادل اسلامی
نخستین فیلم مرد مورچهای را می توان به عنوان فیلمی ایدهآل در چارچوب سینماییِ مارول به حساب آورد. در واقع این فیلم، که قبل از اکران جهانی با استقبال چندانی مواجه نشد، توانست با تزریق ایده هایی زیبا در داستانی کلیشهای، به یکی از دلنشین ترین آثار این استودیو تبدیل شود. پس از موفقیت این فیلم، ساخت دنبالهی این اثر تایید شد و باری دیگر، کارگردان قسمت پیشین یعنی پیتون رید برای هدایت پروژه بازگشت.
دومین فیلم از این سری که با همان ترکیب پیشین به همراه تغییراتی اندک، روانهی پردهی سینماها شد، علاوه بر این که نسبت به فیلم اول تازگی نداشت، ثابت کرد که فرمت داستانگویی و پردازش شخصیت ها در فیلم های مارول، نیازمند تغییرات اساسی برای قسمت های بعدی هستند؛ زیرا دیگر آن طراوت سابق را ندارند و کهنه شدهاند.
برجسته ترین نکتهای که همواره در قسمت دوم مشاهده می شود، داستان تکراری و نبودِ تمایز کافی نسبت به فیلم های این رده است. داستان این فیلم، بیشتر در خدمت شخصیت های داستان است و این موضوع علاوه بر این که چندان باعث تمایز نمی شود، بلکه از گسترش صحیح نقاط قوت فیلم اول در طرح داستانی جلوگیری می کند؛ اما این موضوع زمانی بدتر می شود که غیر از برخی روابط و شخصیت ها، گسترش چندانی در پردازش صورت نمی گیرد. به عنوان مثال، پخته تر شدن وجه رمانتیک اثر و روابط خانوادگی با این که هنوز جای کار دارد اما قابل قبول است، اما وجود کاراکتر ها و بخش های زائد در فیلم، دائماً باعث سلب لذتِ مخاطب می شوند. البته خبیث ضعیف این فیلم نیز نقش بسزایی در این موارد ایفا می کند؛ خبیثی که سازندگان به وضوح سعی داشتهاند با احساسی کردن پیشینهاش و افزایش همذات پنداری مخاطبان، او را به شخصیتی ماندگار تبدیل کنند، اما در آخر برخلاف انتظارشان، یک خبیث کاملاً فراموش شدنی را تحویل دادهاند.
بخش مهمی که در قسمت اول به سبب محدودیت های زمانی به آن کم لطفی شد، رومنس و بخش عاطفی فیلم بود که در حاشیه به سر می برد و توجه چندانی به آن نمی شد، اما اکنون این مسئله در قسمت دوم، به شکلی صحیح، تبدیل به یکی از ارکان اصلی فیلم شده است. خارج از بحث های داستانی و نوع روایت، این فیلم از نکات مثبتی مانند تیم بازیگری، جلوه های ویژهی خوب و هم چنین کمدیِ قابل قبولی بهره مند است. البته در حین تماشای فیلم، کم پیش می آید که نوآوری جدیدی در صحنه های اکشن مشاهده کنیم اما گسترش دایرهی همین صحنه ها را می توان به عنوان یک ویژگی مثبت در نظر گرفت. بخش های کمدی فیلم نیز به لطف شخصیت لوییس با بازی زیبای مایکل پنا و اجرای دلنشین او، همانند قسمت اول، به یکی از بهترین دستاورد های این اثر تبدیل می شود.
در آخر، لازم به ذکر است که این فیلم را نمی توان با هیچ منطقی در لیست یکی از بهترین دنباله های MCU قرار داد، اما با تماشای آن، در کنار سپری کردن ساعاتی خوش، شاهد گسترش چشمگیر جهان مارول و خصوصاً بخش کوانتومیِ آن خواهید بود و در عین حال، می توانید از لحظات مفرح آن به عنوان یک اثر سرگرم کننده لذت می برید.
۷ – Teen Titans Go! To The Movies
نام اثر: تایتان های نوجوان به سینما می آیند!
کارگردانان: پیتر ریدا میکل، آرون هوروِث
سازنده/ناشر: Warner Bros. Animation
منتقد اسکواد: عادل اسلامی
همهی ما در بیشتر اوقات تا صحبت از آثار کمیک بوکی می شود، فکرمان سریعاً به سمت فرمت و فضای خاص این آثار می رود و همواره انتظار یک اثر حماسی و متناسب با آن شخصیت را داریم. اما در طی چند سال اخیر و با پیشرفت اقتباس های کمیک بوکی و تبدیل آن ها به یک سرگرمیِ عظیم جهانی، شاهد آثاری متفاوت اما با تفاوت هایی مثبت هستیم که در کنار گسترش این ژانر، با ایجاد پیوند با ژانر های دیگر سینما، سبب بهبود سلیقهی مخاطب نیز می شوند.
انیمیشن Teen Titans Go! To the Movies را می توان در یک سری از زوایا در این دسته قرار داد. این انیمیشن به دست کمپانی برادران وارنر و با حضور گروه تایتان های نوجوان (از انتشارات دی سی) تولید شده است و حکم یک اثر ساده اما مورد نیاز را در میان آثار کمیکی بوکیِ این چند سال اخیر دارد. در درجه اول شاید بزرگترین دلیلی که این انیمیشن جزءِ آثار خوب این دسته قرار می گیرد این باشد که انیمیشن مربوطه خود را جدی نمی گیرد و با توجه به ریتم داستان در یک خط حرکت می کند. هم چنین با شوخی هایی که غالباً جواب می دهند سعی در سرگرم کردن بیننده دارد و هدفش را می داند.
داستان این انیمیشن، همانطور که از اسمش پیداست، دربارهی جهش گروه Teen Titans به سمت جایگاهی والاتر و رسیدن به یک فیلم اختصاصی همانند دیگر قهرمانان حاضر در صحنه است. حرکت مثبت دیگری که سازندگان در داستان این انیمیشن لحاظ کردهاند، وجود هماهنگی بارز آن با شرایط کنونی سینماست؛ سینمایی که بیشترِ شخصیت های معروف کمیک بوکی، در آن صاحب فیلمی اختصاصی هستند و یکی پس از دیگری بر تعداد فیلم هایشان افزوده می شود. هم چنین، در کنار سایر پیام هایی که این انیمیشن در فرمت سادهی خود سعی در انتقالشان دارد، نمی توان از کنایات و انتقادات ریز و درشت آن به شخصیت ها و انتشارات کمیک بوکی چشم پوشی کرد، خصوصاً زمانی که این انتقادات سنگین و جنجالی، در بخش های مختلف انیمیشن با جوک های بسیاری همراه می شوند و به شکل بهتری، مقصودشان را به بیننده می رسانند.
چه چیزی می تواند برای یک طرفدار، بهتر از شوخی های متعدد با شخصیت های مورد علاقهاش باشد؟ قطعاً پاسخ این پرسش به داستان و شخصیت پردازی باز می گردد. همانطور که در بخش اول گفته شد، بزرگترین نکتهی مثبت این انیمیشن، سادگی در جلوه های بصری است؛ اما به حدی این موضوع در روایت داستان تاثیر می گذارد که باعث می شود اثر نهایی، در نوع خود، بسیار متفاوت به چشم بیاید. حتی جدا از بحث داستان و شخصیت پردازی، این انیمیشن در بخش صداپیشگی و همین طور موسیقی نیز بسیار قوی ظاهر شده است، و با بهره گیری از ترانه هایی فان و زیبا، از آن ها به صورت درست در راستای پیشبرد داستان و لحظات خندهدار استفاده می کند.
انیمیشن Teen Titans Go! To the Movies قطعاً یک اثر عالی برای طرفداران کمیک و هم چنین مخاطبین عام است که با کسب سود چهار برابری، و بواسطهی فضا و شخصیت های دوست داشتنیاش توانست به اثری موفقیت آمیز برای کمپانی سازنده و هم چنین سرگرم کننده، برای بینندگان، تبدیل شود.
۶ – Bumblebee
نام اثر: بامبلبی
کارگردان: تراویس نایت
ناشر: Paramount Pictures
منتقد اسکواد: آرش مرادی
سری فیلم های تبدیل شوندگان (Transformers)، از همان ابتدا تواناییِ ارائهی چیزی فراتر از یک داستان تکراری همراه با مبارزات عظیم و پرخرج را نداشتند. در واقع این مجموعه، تنها بواسطهی موفقیت های تجاری توانست به حیات خود ادامه دهد و البته سود قابل توجهی را برای سازندگانش به ارمغان بیاورد. در دسامبر ۲۰۱۸، اسپین آف این مجموعه، به تهیه کنندگی مایکل بی و کارگردانی تراویس نایت، تحت عنوان بامبلبی اکران شد و در کمال تعجب با اصلاح بسیاری از اشتباهات گذشته، موفق شد تا با اختلافی قابل توجه، تبدیل به بهترین فیلمِ مجموعۀ تبدیل شوندگان شود و کورسوی امیدی مبنی بر ساخت فیلم هایی بهتر از این مجموعه برای طرفدارانش باشد.
می توان بامبلبی را ترکیبی از قسمت اول سری تبدیل شوندگان و یکی از برترین آثار اسپیلبرگ یعنی E.T. the Extra-Terrestrial دانست و همین ترکیب، باعث پدید آمدن نقاط قوت و ضعف فراوانی در فیلم شده است. نخستین گام موفقیت بامبلبی، وجود یک سازمان ساختاری سنجیده است که این امکان را به سازندگان داده تا با استفادهی درست از پتانسیل های موجود در داستان، سبب استقرار جایگاه مناسب کاراکتر های موجود در فیلم، از لحاظ طبقهبندی وزن داستان در فیلمنامه، شوند و برای بهبود شخصیت پردازی کاراکتر های اصلی، از لحاظ زمانی، وقت و شرایط لازم را داشته باشند.
شخصیت پردازی کاراکتر چارلی واتسون به صورت کاملاً رضایت بخشی انجام شده است که این امر، بدون بازی زیبای هیلی استاینفلد امکان پذیر نبود و به راستی این بازیگر، کار خود را به مراتب بهتر از بازیگرانی چون شایا لابوف و مگان فاکس انجام داده است. هم چنین به نظر می رسد که سازندگانِ بامبلبی به این حقیقت پی بردهاند که جذابیت فیلم های تبدیل شوندگان نباید در سکانس های اکشن و مبارزات آن خلاصه شود بلکه باید تمرکز لازم بر روی روابط احساسی میان انسانها/رباتها و شخصیت پردازی ها انجام شود تا بیننده اثر، با کاراکتر های فیلم همراه شود و حس و حالی همانند آن ها داشته باشد. در فیلم بامبلبی مشاهده می کنیم که نکات گفته شده، تا چه حد در موفقیت دخالت دارند.
بزرگترین مشکل بامبلبی، تعدد فیلم های مجموعۀ تبدیل شوندگان قبل از آن است که باعث می شود مخاطب، تکراری بودن داستان را در طول فیلم احساس کند و در نتیجه، داستان فیلم، جذابیت لازم را نداشته باشد. در حقیقت، فیلم بامبلبی، فاقد نبوغ و خلاقیت کافی در داستان سرایی است و همانطور که گفته شد، این مسئله باعث شده این فیلم، یک تقلید از دو فیلم ذکر شده باشد؛ نه صرفاً الهام گرفته شده از آنان! البته بامبلبی با وجود داستان نسبتاً تکراری، به لطف نویسنده و خصوصاً کارگردانش سعی می کند تا هر آنچه که در توان دارد را به نمایش بگذارد و با استفاده از تاثیرگذاری و درام خوب، می تواند احساسات بیننده را در اختیار بگیرد و ضعف های خود را پوشش دهد تا در نهایت در امر رضایت بیننده، موفقیت لازم را کسب کند.
نوشته پروژه ۲۰۱۸: برترین اقتباس های کمیک بوکی در سالی که گذشت – قسمت اول اولین بار در کمیک اسکواد. پدیدار شد.