افسردگی چیست و چه نشانه هایی دارد؟ این سوالی است که پاسخ آن در نگاه اول، چندان دشوار نیست.
بسیاری از ما، حتی اگر تعریف افسردگی را به شکل علمی ندانیم، همچنان احساس میکنیم که با نشانه های افسردگی آشنا هستیم و به سادگی میتوانیم علائم افسردگی را فهرست کنیم.
کم نیستند افرادی که از این مرحله هم فراتر میروند و جدای از حکم دادن دربارهی بیماری افسردگی و آثار آن، به تشخیص خود به درمان افسردگی هم میپردازند.
یکی از علتهای مصرف خودسرانهی داروهای ضد افسردگی مانند فلوکسیتین را میتوان به همین باور – که خود ما به سادگی میتوانیم افسردگی را تشخیص دهیم – نسبت داد (فلوکسیتین، علاوه بر نام ژنریک آن با نامهای دیگری مانند پروزاک و سارافم هم تولید و عرضه میشود).
آنچه در ادامه میخوانید:
- تعریف افسردگی چیست؟
- علائم و نشانه های افسردگی چه هستند؟
- چگونه اندوه را از افسردگی تشخیص دهیم؟
- آیا همه محققان در مورد ریشه های افسردگی اتفاق نظر دارند؟
تعریف افسردگی چیست؟
با وجودی که صورت این سوال، بسیار ساده به نظر میرسد، پاسخ آن چندان واضح نیست.
منابع مختلف، برای تعریف افسردگی و توصیف ویژگی های انسان افسرده از نشانههای متفاوتی استفاده کردهاند.
حتی راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (یا همان DSM) هم که یک منبع معتبر برای تعریف و تشخیص اختلالات روانی محسوب میشود، در طول زمان، نگاه خود را به افسردگی تغییر داده است (+).
اگر به دنبال یک توضیح مختصر از افسردگی و علائم آن هستید، شاید چند جملهای که در DSM برای معرفی اختلال افسردگی (دپرشن) ذکر شده بتواند مفید باشد:
اختلالات افسردگی (Depression Disorders)
ویژگی مشترک همهی انواع اختلالات افسردگی این است که فرد، از نظر خُلق، وضعیتِ غمگینی، احساس تهی بودن یا زودرنجی را تجربه میکند.
ضمن اینکه تغییرات جسمی و ذهنی نیز با این حال خلقی همراه میشوند؛ به طوری که بر توانایی فرد برای عملکرد متعارف، تأثیر [منفی] میگذارند.
در کنار این اشتراکات، تفاوتهایی اگر هست در زمان و طول مدت این تجربههاست. ضمن اینکه ریشهی به وجود آمدن این اختلال هم (البته در حد فرضیاتِ مشاور و متخصص) میتواند متفاوت باشد.
علائم و نشانه های افسردگی چه هستند؟
اگر بخواهید از این حد اولیه فراتر بروید و مهم ترین علائم افسردگی شدید را بدانید، DSM در اینجا هم منبع ارزشمندی است و فهرست دقیقی را در اختیارتان قرار میدهد.
با مرور کوتاهی به فهرست نشانه های افسردگی به روایت نسخهی پنجم DSM بیندازیم تا ببینیم که تشخیص و تصمیم گیری دربارهی اینکه آیا واقعاً گرفتار افسردگی شدید و جدی هستیم چقدر سخت و دشوار است.
ابتدا باید ۹ نشانه اصلی بیماری افسردگی را بخوانیم و سپس، اما و اگرها را بررسی کنیم:
خلاصهی ماجرا اینکه افسردگی جدی و حاد، یک اختلال ساده نیست که بسیاری از ما حس کنیم گرفتار آن شدهایم یا آن را به عنوان یک برچسب، برای توصیف وضعیت اطرافیان خود بهکار ببریم.
باید به خاطر داشته باشیم که افسردگی به شکلی که در گفتگوی روزمره بهکار میبریم، بیشتر به غم و ناراحتی مقطعی شبیه است. اما اگر منظورمان از افسردگی اشاره به بیماری افسردگی است، باید به خاطر داشته باشیم که این بیماری، نشانههای بالینی مشخص و متعدد دارد و به سادگی، به زندگی هر انسانی راه پیدا نمیکند.
اینکه ما ناراحت، غمگین، بیانرژی، یا بیانگیزه هستیم، الزاماً به معنای افسرده بودن نیست. طبیعتاً اگر به این تفاوتها توجه داشته باشیم، به سراغ راهکارهای متفاوتی هم خواهیم رفت و همه چیز را به سرعت، به سطح بیماریهای جدی نمیرسانیم.
به عبارت دیگر، هدف ما از طرح این بحث در مجموعه درسهای خودشناسی متمم، این نبوده که به روش های درمان افسردگی بپردازیم؛ بلکه تأکید بر این نکته بوده که بسیاری از اوقات، ما در تشخیص و تعریف مسئله اشتباه میکنیم و بی انگیزه بودن و ناتوانی در مدیریت انگیزه، ضعف در هدف گذاری و برنامه ریزی، کمبود عزت نفس و سایر مشکلات و چالشها را با افسردگی اشتباه میگیریم و به مسیر نادرستی هدایت میشویم.
چگونه اندوه را از افسردگی تشخیص دهیم؟
بسیاری از ما در زندگی خود یا اطرافیانمان، اندوه و غم ناشی از فقدان و از دست دادن را تجربه کردهایم. به عنوان یکی از بهترین نمونهها، میتوان به غم و اندوهی که در اثر از دست دادن عزیزان، تمام وجودمان را فرا میگیرد اشاره کرد.
اما آیا این نوع غم و اندوه هم شکلی از افسردگی است یا میتواند به افسردگی منتهی شود؟
DSM به طور شفاف و مشخص به این سوال پرداخته و توضیح میدهد که اندوه ناشی از فقدان، کاملاً متمرکز است و بر روی رویدادی که پیش آمده تمرکز دارد. در حالی که افسردگی، نه فقط به گذشته، بلکه به آینده نیز چشم میدوزد و آینده را به کلی فاقد شادمانی و لذت میبیند.
ضمناً اندوه از دست دادن و فقدان، معمولاً در طول زمان کاهش پیدا میکند و اغلب، به شکل موجهای مقطعی به سراغ ما میآید (مثلاً وقتی خاطرات عزیزانمان را به یاد میآوریم یا به علتی، حضور آنها و تجربهای که در کنارشان داشتهایم برایمان تداعی میشود).
اما افسردگی، پیوسته، یکنواخت و بلندت مدت است و شدت و ضعف چندانی در آن تجربه نمیشود.
البته این نکته صحت دارد که فقدان و از دست دادن، میتواند به علتی برای شکلگیری افسردگی تبدیل شود؛ اما صرفاً زمانی چنین اتفاقی میافتد که فرد، به علتهای دیگر، از آمادگی کافی برای افسرده شدن برخوردار باشد (و در واقع، این رویداد یا رویدادهای مشابه، فقط در حد عامل مکمل یا ضربهی آخر عمل کنند).
آیا همهی رواندرمانگران ریشه های افسردگی را به یک شکل میشناسند و تعریف میکنند؟
حتی اگر فرض کنیم که در مورد نشانههای افسردگی، یک توافق نسبی وجود دارد، در مورد ریشههای آن، چنین اتفاق نظری وجود ندارد.
برخی روانشناسان در جستجوی ریشه های افسردگی به سراغ رویدادهای دوران کودکی فرد میروند، در حالی که برخی دیگر، افسردگی را به ناتوانی در مدیریت چالشها، هیجانات و دشواریهای زندگی جاری ربط میدهند.
همچنین میدانیم که کسانی هم مانند ویلیام گلاسر (نویسندهی کتاب نظریه انتخاب) هستند که افسردگی را یک رفتار میدانند؛ رفتاری که فرد در پاسخ به شرایط و رویدادهای محیطی و با هدف ارضاء نیازهای خود، انتخاب میکند (به همین علت، گلاسر ترجیح میدهد به جای افسرده بودن از اصطلاح افسردگی کردن استفاده کند).
همچنین شاید نگاه مارتین سلیگمن (از بنیانگذاران روانشناسی مثبت گرا) به افسردگی هم برای شما جالب باشد. او که خود از افراد صاحبنام در زمینهی تشخیص و عارضهیابی آسیبهای روانی است و کتابش در این زمینه (Abnormal Psychology) یک مرجع دانشگاهی معتبر است، در فصل پانزدهم کتاب خوش بینی آموخته شده، خودخواهی را به عنوان یکی از ریشههای افسردگی مطرح میکند:
پیشتر در اینباره بحث کردهام که بخشی از افسردگی، در توجه و تعهد افراطی نسبت به خود و بیتوجهی به خیر عمومی ریشه دارد.
این وضعیت [بی توجهی به منافع عام و فقط جدی گرفتنِ خودمان] میتواند برای سلامت ما بسیار خطرناک باشد؛ درست شبیه کمبود نرمش فیزیکی یا مصرف زیاد کلسترول.
اگر مدام به شکستها و موفقیتهای خودمان مشغول بوده و نسبت وضعیت به دیگران، تعهد و توجهی نداشته باشیم، نتیجهی چنین وضعیتی، افزایش افسردگی، کاهش سلامت و رخت بستن معنا از زندگی خواهد بود.
با توجه به این نوع توضیحات و تحلیلها و نیز همانطور که در ابتدای درس اشاره کردیم، افسردگی یک بیماری پیچیده و چندریشهای است و به همین علت، طبیعی است که کارشناسان و صاحب نظران در تحلیل و ریشه یابی آن، آراء و دیدگاههای متنوعی داشته باشند و مهم است که ما هم، در تحلیل و بررسی افسردگی، نگاه بسته و محدودی نداشته باشیم.
تمرین و مشارکت در بحث
بسیاری از صاحبنظران بر این نکته تأکید دارند که یکی از مولفههای افسردگی، ناتوانی در مدیریت وضعیت روحی و خُلق است. و حتی گاهی اوقات، همین ناتوانی به تشدید وضعیت منتهی شده و در نهایت، به شکل افسردگیهای جدیتر، بروز پیدا میکند.
به همین علت، مهم است که هر یک از ما، روشهایی را برای خروج از دپرشن و داون بودن کوتاهمدت داشته باشیم، تا حلقهی معیوب افسردگی شکل نگیرد.
شما چه روشها و راهکارهایی برای رهایی از وضعیت داون بودن، ملالت و بیحوصلی بهکار میبرید که فکر میکنید میتواند برای دوستانتان هم مفید باشد؟
سری مطالب حوزه خودشناسی
The post افسردگی چیست؟ نشانه ها و علائم افسردگی چه هستند؟ appeared first on متمم.