اگر بخواهیم فهرستی از دانشمندان بزرگ روانشناسی اجتماعی تنظیم کنیم،حتماً باید در کنار کسانی مانند کرت لوین، آلبرت بندورا، استنلی میلگرام و فیلیپ زیمباردو، از لئون فستینگر (Leon Festinger) هم نام ببریم.
فستینگر در محدودهی سالهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۸۹ زندگی کرده است و با تلاشی خستگیناپذیر در توسعهی روانشناسی اجتماعی، به او جایگاهی ویژه و ارزشمند در این رشته دست یافته است.
شاید شما هم این نوع جملهها و عبارتها را بهکار برده باشید:
- مغز یک ماشین بزرگ توجیه است
- عزای عمومی، عروسی است (یک شوخی، به این معنا که اگر همه مثل من بدبخت هستند، آنقدر ناراحت نیستم)
اما اغلب ما هنگام گفتن چنین جملاتی، کمتر به این نکته فکر میکنیم که دانشمند یا دانشمندانی، عمر خود را صرف کردند تا این جملهها، علاوه بر معنای عرفی، معنای علمی هم داشته باشند.
مطالعات و خدمات لئون فستینگر بسیار متنوع بوده است. اما معمولاً او را به خاطر دو مورد از نظریههایش میشناسند: یکی ناهماهنگی شناختی یا تعارض شناختی (Cognitive Dissonance) و دیگری مقایسهی اجتماعی (Social Comparison).
مقایسهی اجتماعی
یکی از مهمترین ویژگیهای ما انسانها این است که دائماً خود را با افراد دیگر مقایسه کرده و بر اساس نتیجهی این مقایسه، لذت یا رنج را تجربه میکنیم.
ما حتی میخواهیم خودمان را بهتر بشناسیم، به عنوان یکی از معیارهای مهم، خود را با دیگران مقایسه میکنیم و بر این اساس دربارهی خود به قضاوت مینشینیم.
انسان همواره درگیر مقایسه است و به زبانی ساده، بیش از اینکه قد دوستان خود را بداند، میتواند بگوید که کدام دوستانش از او کوتاهقدتر و کدامیک، بلندقدتر هستند.
ناهماهنگی شناختی (تعارض شناختی)
وقتی افکار و عقاید ما با رفتار ما تفاوت پیدا میکند، ما نوعی تعارض و ناهماهنگی را در ذهن خود تجربه میکنیم.
تحمل این تعارض و ناهماهنگی در میانمدت و بلندمدت بسیار دشوار است و ما میکوشیم به هر شیوهی ممکن، این شکاف بین افکار و اعمال را کاهش دهیم.
معمولاً در این شرایط، این افکار هستند که تغییر میکنند و نه اعمال.
برای کسی که نظم را یک ارزش میداند و مدام در رسیدن به قرارها و جلسات تأخیر میکند، سادهتر است که نظم را به شکلی تعریف کند که بیتوجهی به زمان در آن مصداق بینظمی تعریف نشود (مثلاً میگوید نظمِ اصیل، فقط نظم درونی است و این نظمهای ظاهری، هیچ ارزشی ندارند).
همچنین گاهی اوقات دو ایدهی متضاد در ذهن داریم که دلمان نمیخواهد هیچ یک از آن دو را کنار بگذاریم. به همین علت، ذهنمان تلاشی گسترده را برای تفسیر سازگار این دو ایده آغاز میکند تا ما را از دام این تعارض و ناهماهنگی نجات بخشد و البته، به ما بقبولاند که هنوز، هر دو ایده درست و قابل اتکا هستند.
در زمان فستینگر هنوز روانشناسی اجتماعی، قدرت و جایگاه و پشتوانهی علمی امروزی خود را پیدا نکرده بود و بسیاری از نظریههای این حوزه، بیشتر به تجربه و تحلیل تکیه داشتند تا روش علمی.
همین تکیه نداشتن به اصول علمی و تحلیلهای مبتنی بر تجربه، یکی از مهمترین انتقادهایی بود که به فستینگر و کارهایش وارد میشد.
ما در متمم پس از معرفی فیلیپ زیمباردو، به آزمایش معروفی که تحت عنوان زندان استنفورد انجام داده پرداختهایم و در آنجا، توضیح دادهایم که چه نوع نقدهایی به زیمباردو در آن آزمایش وارد شده است.
تقریباً همان جنس نقدها (خصوصاً در زمینهی وجود نداشتن گروه کنترل و تکیهی بیش از حد بر تحلیل شخصی) در مورد برخی از مشهورترین کارهای فستینگر هم انجام شده است.
اما یک ویژگی جالب در نوشتههای فستینگر وجود دارد که او را از سایر دانشمندان و نویسندگان زمان خودش متمایز میکند، الگوی خاص او در نگارش تحلیل است.
مزیت آشنایی با فستینگر برای ما چیست؟
مطالعات فستینگر میتواند در درسهای مختلفی به سراغ ما بیاید.
او دربارهی دوقطبی شدن و سایر چالشهای کار تیمی، دیدگاههای ارزشمندی دارد.
در بحث زندگی شاد، او بهتر از هر کسی میتواند به ما بگوید که مقایسه با دیگران، در چه شرایطی میتواند آسیبزننده باشد و در چه شرایطی، اتفاقاً مفید و سازنده است.
فستینگر با بحث ناهماهنگی شناختی به ما برای تصمیم گیری بهتر کمک میکند و در درسهای انگیزش، به ما میآموزد که چگونه ممکن است به خاطر مقایسهی خودمان با دیگران، هدفگذاریهای نامناسبی انجام دهیم یا اینکه چطور ممکن است انگیزه و انرژیمان در مسیری که طی میکنیم کاهش یابد.
بنابراین، درس حاضر را صرفاً یک معرفی کوتاه و مختصر در نظر بگیرید تا به تدریج، در درسهای مختلف بیشتر و بهتر با فستینگر و دانشمندانی که پس از او مسیرش را ادامه دادند آشنا شویم.
سری مطالب حوزه انگیزش-و-هیجان
The post لئون فستینگر appeared first on متمم.