نقد فیلم کاپیتان مارول – Captain Marvel

پس از این که اعلام شد استودیو مارول قرار است در ماه های ابتدایی سال ۲۰۱۹ میلادی بواسطه‌ی فیلم بعدی انتقام جویان، فیلم کاپیتان مارول را اکران کند، بسیاری از هواداران، با شور و شوق به انتظار فیلمی نشستند که بار سنگینی را به دوش می کشید؛ از معرفی قوی ترین ابرقهرمانِ فیلم های مارول گرفته تا رونمایی از اولین فیلم اختصاصی مونث محور این استودیو و حتی به نمایش گذاشتن یکی از با ظرفیت ترین نژاد های خبیث دنیای مارول یعنی اسکرول ها، مواردی بودند که انتظارات هواداران را به شدت از این فیلم بالا بردند و متاسفانه این انتظارات، پس از اکران این فیلم، به دست فراموشی سپرده شدند و بینندگان، یکی از ضعیف ترین فیلم های مارول را مشاهده کردند! در ادامه با نقد و بررسی فیلم کاپیتان مارول همراه ما باشید.

نکته: این نقد حاوی اسپویلر می باشد.

از همان ابتدا، انتظارات از این فیلم بسیار بالا بود، حتی بدون مطلع بودن از منابع اقتباسی این فیلم، حضور بازیگری مثل بری لارسن که به خاطر نقش آفرینی بی نظیرش در سال ۲۰۱۵، موفق به دریافت جایزه‌‌ اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن شده بود و یا بازیگران سرشناس دیگری از جمله جود لاو و ساموئل ال جکسون در نقش های کمکی، آن هم با وجود حال و هوای دهه نودی، همگان را مشتاق تماشای فیلمی کرده بود که تمام جنبه هایش خام و بدون هیچ نبوغی مورد پرداخت قرار گرفته‌اند و اثریست که به هیچ عنوان نمی تواند در حد انتظارات ظاهر شود.

داستان از جایی شروع می شود که زنی به نام ورس به عنوان عضوی از گارد امپراتوری یک نژاد کهکشانی به نام کری، مشغول سر و کله زدن با قدرت هایی از منشا نامشخص است و جود لاو، در نقش مردی به نام یان راگ، قصد دارد به او در مسیر کنترل قدرت هایش کمک کند. در این میان، نژاد کری مشغول جنگ با یک نژاد دیگر به نام اسکرول ها می باشد که توانایی تغییر ظاهر دارند و در همین جاست که پس از گذشت یک ربع گفتگو و مبارزات بی مورد، ورس به زمین می رود تا ماموریتش را به اتمام برساند. این شروع بی رمق، بارز ترین ویژگی فیلم کاپیتان مارول است که حاصل چیزی به جز یک فیلمنامه‌‌ی ضعیف نیست؛ در واقع این فیلمنامه به دلیل ساختار منقطع‌اش موفق می شود تا نسبت به همتایان خود، تمایزی را در داستان‌گویی ایجاد کند و تا حدودی از آن ساختار یکنواخت فاصله بگیرد، اما به خاطر اشکالات اساسی دیگر که از طرف سازندگان اعمال شده‌اند، پتانسیل فیلم محدود می شود و اکثر ظرفیت های آن به باد می روند!

برای بیشتر افرادی که عاشق فیلم های دهه نودی و هیجان درونی آن ها هستند، ادعای رایان فلک و آنا بودِن مبنی بر هم‌ترازی این فیلم با فیلم های این دهه، می تواند به منزله‌ی یک توهین تلقی شود! زیرا کاپیتان مارول عملاً چیز زیادی از فیلم های دهه نودی در خود ندارد. نه دیالوگ های پر شور، نه رالی های پر هیجان، نه جر و بحث های مردم آمریکا با لهجه‌ی رایج جنوبی، هیچ کدام از آن ها در این فیلم نیستند؛ در عوض، فیلم پر است از اشارات و ایستراگ هایی که کاملاً بی جهت و بی منظور موارد رایج دهه نودی را به تصویر می کشند؛ نظیر عروسک ها یا چند ترک آهنگ که در بدترین موقعیت ها حیف و میل می شوند.

احتمالاً منظور سازندگان از فضای دهه نودی، صرفاً دکوراسیون دهه نودی بوده است. در حقیقت، مشکل اصلی حال و هوای فیلم کاپیتان مارول، این است که تقریباً تمام مدت زمان فیلم در ساختمان ها یا محیط های بی پایان جریان دارد و این موضوع هیچ اتمسفر یا تم خاصی را برای بینندگان تداعی نمی کند!

در ادامه شاهد حضور نخستین نقطه‌ی قوت فیلم هستیم؛ یعنی ساموئل ال جکسون دوست داشتنی در نقش نیک فیوری که با همان تب و تاب همیشگی، لبخند را بر لب مخاطبانی می نشاند که حداقل به مدت نیم ساعت، به معنی واقعی کلمه، صحنه های فیلم را یکی پس از دیگری «تحمل» کرده‌اند؛ هر چند این بخش مثبت نیز همانند سایر بخش های فیلم، چندان پایدار نیست و حتی هنرنمایی خوب ساموئل ال جکسون میان بازی بی رمق و خالی از احساسِ بری لارسن و حضور بی مورد دیگر بازیگران به حاشیه کشیده می شود.

بری لارسن که قبل از اکران فیلم، به عنوان یکی از قاطع ترین نقاط قوت فیلم تلقی می شد، اکنون یکی از بارز ترین نقاط ضعف آن است؛ در حقیقت، ریشه‌ی این مشکل در جایی قرار دارد که بری لارسن سعی می کند بازی خود را تنها از راه شناخت کاراکتر پیش ببرد که به وضوح در این امر از ضعف فیلمنامه و شخصیت پردازی رنج می کشد و به سادگی می توان این موضوع را در فلش بک های شخصیت کارول دنورِز مشاهده کرد؛ یعنی جایی که ورس می فهمد فرد دیگری است و شخصی به نام ورس نیست.

البته به طور کلی، نمی توان از نقش آفرینی نه چندان دلچسب بری لارسن تعریفی کرد اما نباید از این نکته غافل شد که بخش بزرگی از این ناتوانی به ضعف فیلمنامه می گردد؛ اما با این وجود، خود لارسن نیز در انتخاب سبک بازی خود دچار اشتباه شده بود. دیگر بازیگران نیز نسبتاً نمایش خوبی را از خود ارائه کردند؛ جود لاو صرفاً نقشِ یک مرد کله خراب و بی منطق را ایفا می کند که به هیچ صراطی مستقیم نیست و فقط به دلایلی نامعلوم (برای مخاطبان) می خواهد جلوی کارول را بگیرد. اما حتی با وجود اشکالات ریز و درشت در این کاراکتر، نقش آفرینی قابل قبولی را ارائه می دهد. اما می توان گفت که بهترین بازیگر، شخص بن مندلسون است که در نقش یک موجود فضایی به مواردی همچون Jazz Hands اشاره می کند!

نکته دیگر درباره کاپیتان مارول مربوط به پیچش داستانی فیلم است که تا حدودی در ایجاد شوک برای بیننده موفق ظاهر می شود، اما این پیچش، با نابودی پتانسیل های موجود در نژاد اسکرول ها، سعی در انتقال آن ها به نژاد کری داشت؛ اما کری ها در طول فیلم نه پرداخت مناسبی داشتند و نه هدف آن ها مشخص بود. در واقع نویسندگان اثر با این انتخاب‌شان، نژاد اسکرول را فدای نژاد کری کردند، در حالی که مخاطبان، چیزی در مورد نژاد کری نمی دانند و اسکرول ها نیز از ابتدای فیلم به عنوان یک نژاد صلح طلب به تصویر کشیده نشده‌اند. این موضوع در نهایت سبب ایجاد لطمه‌ای بزرگ به حس ارتباط بیننده با داستان می شود.

همچنین از دیگر اشتباهات بارز نویسندگان، استفاده‌ی نادرست آن ها از شخصیت های نام آشنا بود. در حقیقت، نویسندگان این فیلم، اصلاً ابتکار بکارگیری درست از حضور کاراکتر های فیلم را نداشتند. برای مثال، کاراکتری مثل رونان، در طول داستان، هیچ عمل تاثیرگذاری انجام نمی دهد و این نکته در تضاد با ویژگی های یک فیلمنامه‌ی قابل قبول است.

پیام ضدجنگِ فیلم کاپیتان مارول، چیزی جز یک پوسته‌ی تو خالی نیست که با توجه به پیچش داستانی نامناسب، چه در این فیلم و چه در فیلم های آینده، پتانسیل اسکرول ها را به باد می دهد. از همه مهم تر، این پیام اخلاقی حول محور شخصیتی شکل گرفته که بدون وجود حتی ذره‌ای زنانگی، در حال به رخ کشیدن جنبه های فمنیستیِ بی مورد و ناملموس است.

برای مثال در سال ۲۰۱۷، یعنی هنگامی که فیلم واندرومن اکران شد، این فیلم توانست جایگاه خود را به عنوان اولین فیلم ابرقهرمانی مونث محور ثبت کند و جدا از موفقیت بزرگی که برای کمپانی وارنر به ارمغان آورد، توانست پیامش را به مخاطب برساند. بارز ترین نکته‌ی فیلم واندرومن، جاه طلبی آن در نشان دادن فضای جنگ، همراه با پیام فمنیستی و ضدجنگِ بی نقص آن بود که از شخصیت پردازی و تاریخ خود شخصیت واندرومن نشات گرفته‌اند؛ جایی که دایانا به درون دنیایی می رود که توسط مردها اداره می شود و در آن، زنان پایین تر از مردان قرار دارند و هنوز حق و حقوق‌شان را بدست نیاورده‌اند. این موضوع ضمن ارتباط بیشتر مخاطب با ریشه های شخصیت واندرومن، به خود شخصِ دایانا فرصت می دهد تا هم در ظاهر و هم در باطن، موانع را از سر راهش بردارد و جلوه‌ی زنان را به درستی به تصویر بکشد.

اما اینجا در فیلم کاپیتان مارول، کارول دنورز حضور دارد که به دنیایی از حفره های داستانی، ساختمان های زیرزمینی و اشارات بی معنا رفته است تا به ما پیامی ضد ماهیت جنگ بدهد، در حالی که مخاطب حتی قادر نیست ذره‌ای احساس را در چشمان این شخصیت ببیند. ضمن این که هیچ اشاره‌ای به ریشه های فمنیستی این شخصیت به عنوان یک افسر ارشد نیروی هوایی یا تاریخچه‌ی کمیک بوکی او نمی شود و صرفاً در فلش بک ها خلاصه می شوند.

در کل، فیلم کاپیتان مارول در بخش تاثیرگذاری داستان، و حتی گاهی هم در شخصیت پردازی ها، عملکرد چندان خوبی ندارد، اما نویسندگان توانسته‌اند که تعامل میان کاراکتر های موجود در داستان را به خوبی خلق کنند.

از بازیگران و فیلمنامه که بگذریم، کاپیتان مارول در موارد فنی همچون ستاره‌ای است که برای مدتی کوتاه می درخشد. صحنه های اکشن و جلوه های ویژه‌ی فیلم، از کیفیت خوبی بهره‌مند هستند اما در میان آن ها، شاهد صحنه های سنت شکن دکتر استرنج یا صحنه های ماندگار و نفسگیر سرباز زمستان و جنگ داخلی نیستیم، بلکه در اغلب موارد، شاهد اکشن بی پایه و اساسی هستیم که صرفاً برای پر کردن مدت زمان فیلم، ساخته شده‌اند.

در سمت دیگر فیلم، عملکردِ موسیقی متن در سطح خوبی ظاهر می شود و پینار توپراک ترکیه‌ای تبار به عنوان اولین آهنگساز زن در یکی از فیلم های مارول استودیوز همکاری می کند و تمام توان خود را می گذارد تا موسیقی‌ای مناسب و در خور این فیلم را بسازد.

فیلم کاپیتان مارول، در بهترین حالت خود، یک فیلم متوسط است که از مشکلات بسیار بزرگی از جانب نویسندگانش رنج می برد. جدا از این که این فیلم بیشتر به خاطر نام مارول و مقدمه چینی های MCU در فیلم هایی مانند نگهبانان کهکشان و جنگ بی نهایت توانست موفقیتی نسبی را کسب کند، اما با وجود فیلم هایی مثل پلنگ سیاه یا انیمیشن سفر به دنیای عنکبوتی در سال ۲۰۱۸، جایی برای فیلم بی رمقی همانند کاپیتان مارول در سال ۲۰۱۹ وجود ندارد! همچنین نباید از این نکته غافل شد که فیلم کاپیتان مارول با توجه به ایرادهایی که دارد، متاسفانه در طی مدت اکرانش به فروش یک میلیاردی دست پیدا کرده است و با توجه به موفقیت مشابه فیلم آکوامن، ضمن ضایع شدن حق و ارزشِ آثار برتر هم رده، حکم زنگ خطری برای هالیوود و مخاطبان آن می باشد تا ارزیابی کنند سلیقه و میل شان برای تماشای یک اثر دارد به چه سمتی پیش می رود؟

۵٫۶ بی رمق و سردرگم…

Captain Marvel

  • ComicSquad ۴٫۸
  • Metacritic ۶٫۴

نوشته نقد فیلم کاپیتان مارول – Captain Marvel اولین بار در کمیک اسکواد. پدیدار شد.