هانس آیزنک | سه صفت شخصیتی اصلی برای شناخت انسان‌ها

بعید است کتاب معتبری را در زمینه‌ی شخصیت شناسی پیدا کنید که در آن، اثری از هانس آیزنک (Hans Eysenk) نبوده و اشاره‌ای به نظریه صفات شخصیتی او نشده باشد.

اما اگر می‌توانستید این را به آیزنک بگویید، یقین داشته باشید که خوشحال نمی‌شد. او همیشه از این‌که کتابهای شخصیت شناسی، فهرستی بلند از نظریه های شخصیت شناسی را تنظیم می‌کنند و یک فصل را به هر کدام اختصاص می‌دهند، گلایه داشت.

آیزنک در نخستین صفحات کتاب یک مدل برای شخصیت (A Model for Personality) می‌گوید:

چرا هیچ‌کس نمی‌خواهد نظریه های شخصیت را در کنار یکدیگر بگذارد و با هم مقایسه کند و اجازه دهد که یکی از آن‌ها به عنوان نظریه‌ی غالب، جایگاه خود را پیدا کند؟

چرا چنین جرأتی وجود ندارد و همه می‌خواهند یک نگاه ترکیبی و التقاطی داشته باشند؟ چرا همه ترجیح می‌دهند تنبلی کنند و بگویند: بالاخره هر نظریه‌‌ای، نقاط ضعف و قوت ویژه‌ی خود را دارد و هر کدام از یک زاویه به انسان پرداخته‌اند؟

با این شکل از نگاه به نظریه‌ها، با بی‌توجهی به نگاه علمی، با تلاش نکردن برای سنجش آن‌ها، هیچ‌وقت یک پارادایم واقعی با تعریفی که توماس کوهن می‌گوید، در موضوع شخصیت شناسی شکل نمی‌گیرد.

دنیای علم، گاهی شوخ‌طبعی خاصی دارد: اکنون نام آیزنک و نظریه‌اش را در فهرست نظریه های شخصیت می‌نویسند و معمولاً به این نکته هم اشاره می‌کنند که او نسبت به تنظیم‌کنندگان فهرست نظریه های شخصیت، دل خوشی نداشت.

آیزنک در سال ۱۹۱۶ در برلین به دنیا آمد. اما تقریباً تمام زندگی علمی‌ و تخصصی‌ خود را در انگلیس گذراند و در سال ۱۹۹۷ در لندن درگذشت.

در سال ۱۹۹۷ توسط مجموعه‌ای از روانشناسان و به همت Elsevier، کتابی به عنوان نکوداشت آیزنک در هشتاد سالگی منتشر شد. در آخرین فصل این کتاب با عنوان مطالعه‌ی علمی طبیعت انسان درباره‌ی نفوذ علمی آیزنک با نکته‌ی جالبی مواجه می‌شویم (+):

بر اساس معیار SSCI [مخفف Social Science Citation Index] در سال ۱۹۹۷ در میان تمام دانشمندان زنده، به کارهای هیچ‌کس به اندازه‌ی آیزنک ارجاع داده نشده است [این شاخص، ارجاعات در کتابها و مقالات علمی معتبر را معیار قرار می‌دهد].

اگر افراد درگذشته و فوت شده را هم به حساب بیاوریم، فقط دو نفر از آیزنک پیشی گرفته‌اند: فروید و مارکس.

در لحظه‌ی مرگ، بیش از هفتاد کتاب و حدود هزار مقاله نوشته بود و به این وسیله، رکوردِ قبلی در میان روانشناسان را شکست (از نظر حجم کتاب و مقاله).

نفر قبلی، ادوارد اِل ثورندایک (Edward Lee Thorndike) بود که البته آیزنک، بر اساس برآورد آرتور جنسن (Jensen) سه برابر او کتاب و مقاله منتشر کرد.

اما قرار گرفتن در این جایگاه بزرگ، بی‌حاشیه هم نبوده است.

کتاب زندگینامه آیزنک - رودریک بوکانانآیزنک اهل جدال بود و از مطرح کردن نظراتش، هیچ هراسی نداشت. ضمن این‌که به سراغ موضوعاتی می‌رفت که بسیاری از روانشناسان و محققان، ترجیح می‌دهند از بررسی آن‌ها صرف‌نظر کنند.

وقتی جزئیات زندگی آیزنک را می‌خوانید و نظر مخالفان و موافقانش را بررسی می‌کنید، به سلیقه‌ی رودریک بوکانان (نویسنده‌ی زندگینامه آیزنک) آفرین خواهید گفت. او عنوان زندگینامه آیزنک را چنین انتخاب کرده است: بازی با آتش (Playing with Fire).

پیش از این‌که به سراغ نظریه سه عاملی آیزنک برویم، اجازه بدهید کمی درباره‌ی حاشیه‌های زندگی او حرف بزنیم.

آیزنک: اهل جدال و آسوده در میانه حاشیه‌ها

شاید برایتان جالب باشد که دو دقیقه از مستند Heretics را که با موضوع آیزنک تهیه شده است ببینید. تصاویری که در این مستند استفاده شده، مربوط به رویداد ۱۹۷۷ است:

نظریه شخصیت آیزنک: سه عامل زیست‌شناختی

فرض کنید خواهر یا برادرتان با کسی آشنا شده و می‌خواهد با او وارد رابطه‌ای جدی شود. اگر قرار باشد به شکل مختصر و مفید، برخی از ویژگی‌های شخصیتی این دوست تازه را بپرسید، درباره‌ی چند ویژگی شخصیتی تحقیق خواهید کرد؟ نام این ویژگی‌ها چیست؟

اگر این سوال را از آیزنک بپرسید، او به شما خواهد گفت که دو یا سه صفت شخصیتی در اولویت هستند:

  • شاخص E: درونگرایی – برونگرایی (Introversion / Extroversion)
  • شاخص N: ثبات / بی‌ثباتی احساسی و هیجانی (Neuroticism – Stability)
  • شاخص P: اجتماعی / ضد اجتماعی بودن یا سایکوتیک بودن (Social – Psychotic)

نظریه سه عاملی شخصیت آیزنک

ممکن است با خود بگویید که بعد از همه‌ی انواع نقدهایی که آیزنک به فروید و یونگ و سایر روانکاوان داشته است، چگونه باز به سراغ درونگرایی و برونگرایی رفته که یونگ، نقش مهمی در طرح آن داشته است؟

آیزنک روش خودش را متمایز می‌داند. به خاطر این‌که نه بر پایه‌ی برداشت‌های شخصی، بلکه بر مطالعه‌ی آماری استوار است. روش آیزنک را معمولاً به نام تحلیل عاملی یا Factor Analysis می‌شناسند.

در حد مختصری که برای این درس مناسب باشد، می‌توانیم این روش را به این صورت توضیح دهیم که آیزنک، فهرستی از انواع صفات و ویژگی‌ها را در اختیار یک جامعه‌ی آماری بزرگ قرار می‌داده و از آن‌ها می‌خواسته هر یک از این ویژگی‌ها را در خود برآورد و ارزیابی کنند.

سپس با تحلیل داده‌هایی که از این روش به دست می‌آورد، می‌کوشید تفاوت‌های بنیادین در ویژگی‌ها و صفات انسانی را استخراج کند.

این روش هم، منتقدان فراوانی دارد، اما از نظر آیزنک، مبتنی بودن این روش بر معیارهای عینی (و نه قضاوت ذهنی) و امکان استخراج پرسشنامه‌ها و ابزارهایی کمّی برای سنجش ویژگی‌ها، نقطه‌ی تمایز بسیار مهمی است.

پرسشنامه‌ی PEN

آیزنک بر اساس مطالعات و بررسی‌های خود، پرسشنامه‌ای مشهور به PEN (حرف اول سه مولفه) نیز طراحی کرده که در آن به سنجش سه ویژگی مد نظر خود می‌پردازد.

در ادامه برخی از توصیفاتی که آیزنک برای هر یک از سه ویژگی مد نظر قرار داده است را با هم می‌بینیم (+).

برونگرایی:

  • پرحرفی
  • لذت بردن از دیدن افراد جدید
  • آغازگر در ایجاد دوستی
  • لذت بردن از جوشیدن با مردم
  • در فضاهای اجتماعی در حاشیه نمی‌مانند

نوروتیک بودن (بی‌ثباتی احساسی):

  • تغییر دائمی خُلق
  • زودرنجی و زودخشمگین شدن
  • نگران بودن
  • تجربه‌ی احساس بدبختی حتی بدون علت مشخص
  • عصبی بودن
  • فکر کردن بلندمدت به رویدادهای نامطلوبی که قبلاً روی داده

سایکوتیک بودن:

  • بی‌توجهی به افکار و دیدگاه‌های دیگران
  • بی‌میلی به رعایت عرف و قواعد اجتماعی
  • مودب بودن برایشان یک دغدغه نیست
  • جدی نگرفتن سنت‌ها (مثلاً ازدواج)
  • جدی نگرفتن تعهدهایی که فرد نسبت به دیگران دارد (مثلاً بدهی مالی)

البته لازم است تأکید کنیم که آیزنک ابتدا صرفاً به برونگرایی و نوروتیک بودن توجه داشت و آن‌ها را از جامعه‌ی مورد مطالعه‌ی خود استخراج کرده بود.

بعد احساس کرد که بخشی از جامعه (بیماران روان‌پریش) را مد نظر قرار نداده است. وقتی به سراغ این دسته از افراد رفت، به نتیجه رسید که باید مولفه‌ی مستقل سومی را هم پیشنهاد کند.

به همین علت، ممکن است گاهی در برخی منابع، نظریه شخصیت شناسی آیزنک را به عنوان نظریه دو عاملی (و نه سه عاملی) ببینید.

چرا نظریه آیزنک مهم است؟

ممکن است با خود فکر کنید که پیشنهاد دو یا سه صفت شخصیتی، به نظر چندان مهم نمی‌آید. چرا باید آیزنک تا این حد جایگاه مهمی در شخصیت شناسی و روانشناسی معاصر داشته باشد؟

پاسخ چنین سوالی می‌تواند بسیار طولانی باشد (+/+)؛ اما در این‌جا می‌توانیم حداقل به چند نکته‌ی مهم اشاره کنیم.

نخستین ویژگی مهم آیزنک این بود که بر اهمیت صفات شخصیتی تأکید کرد. به تعبیر خودش، توضیح داد که هر چقدر هم نیروها و مولفه‌های متعددی در درون انسان‌ها وجود داشته باشد و برآیند آن‌ها دائماً تغییر کند، هم‌چنان برخی ویژگی‌ها وجود دارند که در طول زمان، تغییر چندانی نمی‌کنند.

این ویژگی‌ها، ضمن این‌که در طول زمان در ما تقریباً ثابت هستند، وجه تمایز هر یک از ما با فرد دیگر را می‌سازند. اصطلاح تفاوت‌های فردی (Individual Differences) یکی از اصطلاحات کلیدی در ادبیات آیزنک است.

کار مهم دیگر آیزنک این بود که معتقد بود ثابت بودن این ویژگی‌ها، به معنای ریشه‌ی بیولوژیک آن‌هاست و در ادامه بر اساس این منطق، نتیجه گرفت که توارث، می‌تواند یکی از علت‌های شکل‌گیری صفات شخصیتی باشد. حرفی که روایت و مستندات مدرن آن را امروز می‌توانید در آثار کسانی مانند استیون پینکر (مثلاً کتاب Blank Slate) بخوانید.

البته – از نگون‌بختی آیزنک – هرگز وضعیتی شکل نگرفت که مطابق دلخواه او، نظریه‌اش را به عنوان تنها نظریه‌ی شخصیت شناسی معتبر بپذیرند و درست شبیه آن‌چه از‌ آن نفرت داشت، او هم یک فصل از کتابهای شخصیت شناسی را در کنار کسانی مانند فروید و یونگ و دیگران، اشغال کرد و امروز پذیرفته شده که جلب توجه دانشمندان به ریشه‌های بیولوژیک صفات شخصیتی، دستاورد اوست.

نوشته‌ها و کارهای آیزنک و تأکید او بر روش علمی نقش مهمی در شکل‌گیری شکل امروز روانشناسی داشت. او یکی از افرا دجریان‌سازی است که به روانشناسان یادآوری کرد برای حرف‌های خود، باید از ابزارهای کمّی و روش دقیق علمی استفاده کنند تا تحلیل‌هایشان نقدپذیر شود و دیدگاه‌هایشان به چیزی فراتر از حکم‌های شخصی تبدیل شود.

اگر امروز دیدگاه‌های آیزنک به سادگی نقد می‌شود و ایرادهای روش او مورد بحث قرار می‌گیرد، بخشی از این ویژگی را باید به روشی نسبت داد که او آگاهانه انتخاب کرد: طرح استدلال علمی و آماری و قرار دادن آن در معرض نقد دیگران.

اگر چه در حضور خودش، کمتر فرصت چنین نقدی را به دیگران می‌داد یا می‌کوشید آن‌ها را قانع (بخوانید: سرکوب) کند.

روش آیزنک (تحلیل عاملی) منتقدان فراوانی هم در میان روانشناسان بزرگ معاصر دارد.

ضمن این‌که منتقدان آیزنک به این نکته اشاره می‌کنند که سایکوتیک بودن (بر خلاف برونگرایی و نوروتیک بودن) یک ویژگی شخصیتی شفاف نیست و آیزنک، هر ویژگی نامطلوبی را که نتوانسته در دو فاکتور دیگر بگنجاند، با این برچسب مطرح کرده است. به عبارت دیگر، سایکوتیک بودن باید به صفاتِ ریزتری تبدیل شود.

اما به هر حال، آن‌چه امروز شاهد آن هستیم این است که از میان نظریه های صفات شخصیتی، نه ریموند کتل با ۱۶ عامل شخصیتی پیشنهادی‌اش جایگاه چندانی یافت و نه آیزنک با سه عاملی که مطرح کرد و نظریه پنج عاملی شخصیت (Five Factor Model) مقبولیت بیشتری یافت.

اگر چه باید به خاطر داشته باشیم که تلاش های آیزنک و ریموند کتل (که اتفاقاً نزدیک به یکدیگر و به فاصله‌ی چهار ماه فوت کردند) نقش مهمی در هموار شدن راه برای نظریه پنج عاملی (به عنوان مطرح ترین الگوی شخصیت شناسی صفاتی) داشته است.

سری مطالب حوزه شخصیت شناسی

The post هانس آیزنک | سه صفت شخصیتی اصلی برای شناخت انسان‌ها appeared first on متمم.